۸۸۰.الكافىـ به نقل از عبد العزيز بن مسلم ـ: با امام رضا عليه السلام در مرو بوديم. روز جمعه اى در نخستين روزهاى ورودمان، در مسجد جامع، گرد آمديم كه بحث امامت به ميان آمد و از اختلاف فراوان مردم در آن، ياد شد. من به نزد سرورم [ امام رضا عليه السلام ] رفتم بگو مگوهاى مردم را در اين باره، به او خبر دادم.
[ امام عليه السلام ] لبخندى زد و فرمود : «اى عبد العزيز! آنان [ چيزى] نمى دانند و فريب خورده آراى خود شده اند. خداوند عز و جل پيامبرش صلى الله عليه و آله را قبض روح نكرد، تا آن كه دين را برايش به كمال رسانْد و قرآن را بر او فرستاد ـ كه بيان كننده همه چيز است ـ و حلال و حرام و حدود و احكام را در آن، روشن كرد و نيز هر چه نياز مردم بود ؛ و فرمود : «ما در اين كتاب، هيچ چيز را فروگذار نكرديم» و در حَجّة الوداع، كه در پايان عمر پيامبر صلى الله عليه و آله بود، نازل كرد : «امروز، دينتان را برايتان به كمال رساندم و نعمتم را بر شما كامل كردم و دين [ اسلام] را برايتان پسنديدم» و امر امامت، تمام كننده دين است .
و [ پيامبر صلى الله عليه و آله ] درنگذشت، تا آن كه براى امّتش، معارف دينشان را روشن كرد و راهشان را مشخص نمود و آنان را در راه حق نهاد و على عليه السلام را برايشان به رهبرى و امامت منصوب كرد و هيچ چيزى را ـ كه امّت بدان نيازمند باشند ـ ترك نكرد، جز آن كه روشنش ساخت.
پس هر كه مى پندارد خداى عز و جل دينش را به كمال نرسانْد، كتاب خدا را رد مى كند و هر كس كتاب خدا را رد كند، به آن، كفر ورزيده است.
آيا آنان منزلت امامت و جايگاه آن را در ميان امّت مى دانند تا بتوانند امام خود را انتخاب كنند؟! امامت، منزلتش شكوهمندتر و شأنش بزرگ تر و جايگاهش بالاتر و دست نيافتنى تر و ژرف تر از آن است كه مردم، با خِردهايشان بدان برسند، يا با انديشه هايشان به آن دست يابند و يا با انتخاب خود، كسى را امام كنند.
خداوند، پس از آن كه إبراهيم خليل را «پيامبر» و «دوست» خود كرد، «امامت» را در درجه سوم به او ارزانى داشت و به فضيلت آن، گرامى اش داشت و از آن ، سخن گفت و فرمود : «من تو را امام مردم قرار دادم» و ابراهيم خليل عليه السلام از سر شادمانى گفت : «و [ آيا ]از دودمانم [ نيز]؟ امام مى شوند» و خداوند ـ تبارك و تعالى ـ فرمود : «پيمان من به ستمكاران نمى رسد» . پس، اين آيه، امامت هر ستمكارى را تا روز قيامت، باطل كرد و آن را در برگزيدگان [ الهى ]قرار داد».