431
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج2

۹۰۲.صحيح البخارىـ به نقل از ابن عبّاس ـ: روز پنج شنبه و چه روز پنج شنبه اى! بيمارى پيامبر خدا شدّت گرفت. پس فرمود : «[ كاغذ و قلمى] نزد من بياوريد تا برايتان نوشته اى بنويسم كه ديگر پس از آن، هرگز گم راه نشويد».
پس با هم دعوا كردند، در حالى كه دعوا در نزد هيچ پيامبرى، شايسته نيست و مى گفتند : او را چه شده است؟ آيا هذيان مى گويد؟ ۱ از او بپرسيد. پس خواستند كه از او بپرسند و معناى حرفش را جويا شوند كه فرمود: «مرا وا گذاريد، كه آنچه در آنم، از آنچه مرا به آن مى خوانيد، بهتر است».

۹۰۳.صحيح مسلمـ به نقل از سعيد بن جُبَير، از ابن عبّاس ـ: روز پنج شنبه و چه روز پنج شنبه اى! [ سعيد مى گويد : سپس اشك هاى ابن عبّاس فرو ريخت، تا آن جا كه آنها را همچون رشته مرواريد، بر گونه هايش ديدم]. پيامبر خدا فرمود : «برايم استخوان ۲ و دوات بياوريد تا برايتان نوشته اى بنويسم كه پس از آن، هرگز گم راه نشويد».
پس گفتند : بى گمان ، پيامبر خدا هذيان مى گويد(!)

۹۰۴.مسند ابن حنبلـ به نقل از جابر ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام وفاتش كاغذى خواست تا در آن، نوشته اى بنويسد كه پس از آن، گم راه نشوند. پس عمر بن خطّاب، آن قدر با آن مخالفت كرد كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن [ درخواست] را رها كرد.

۹۰۵.الإرشادـ در ماجراى وفات پيامبر خدا ـ: سپس [ پيامبر خدا] فرمود : «برايم مركّبدان (دوات) و استخوانى بياوريد تا نوشته اى برايتان بنويسم كه پس از آن، هرگز گم راه نشويد». سپس بيهوش شد.
يكى از حاضران به دنبال مركّبدان و استخوان رفت. عمر به او گفت : بازگرد كه او هذيان مى گويد(!).
او هم بازگشت و حاضران از كوتاهى خود در حاضر كردن مركّبدان و استخوان، پشيمان شدند و همديگر را سرزنش كردند و گفتند : ما از خداييم و سوى او باز مى گرديم! ما از مخالفت با پيامبر خدا ترسانيم.
چون پيامبر صلى الله عليه و آله به هوش آمد، يكى از آنان گفت : اى پيامبر خدا! آيا استخوان و مركّبدان را نياوريم؟
فرمود : «پس از آنچه گفتيد؟! ديگر نه ؛ امّا شما را به نيكى به اهل بيتم، سفارش مى كنم». سپس از آن جمع ، رو گرداند و آنان هم برخاستند و تنها عبّاس و فضل و على بن ابى طالب و خانواده اش نزدش ماندند.
عبّاس گفت : اى پيامبر خدا! اگر اين امر در ميان ما پس از تو مى پايد، پس به ما مژده ده و اگر مى دانى كه بر ما چيره مى شوند، به ما وصيّتى كن.
فرمود : «پس از من، شما را ضعيف مى دارند» و ساكت شد. پس آن جمع هم در حالى كه مى گريستند و از [ حيات ]پيامبر صلى الله عليه و آله نااميد شده بودند ، برخاستند.

1.ابن اثير مى گويد : أهجَرَ فى مَنطِقِه يُهجِرُ إهجارا [ از باب افعال]، هنگامى به كار مى رود كه كسى سخن زشتى بگويد و نيز اگر ياوه و لغو ببافد. اسم آن، هُجر است و هَجَر يهجُر هَجْرا، هنگامى به كار مى رود كه گوينده، در هم و بر هم و هذيان بگويد. حديثِ بيمارى پيامبر صلى الله عليه و آله از همين است. گفتند : او را چه شده است؟ «أ هَجَرَ؛ آيا به علّت بيمارى، هذيان مى گويد؟» و اين را به شكل استفهامى و نه خبرى گفتند. و اين، بهترين توجيهى است كه مى توان گفت كه اگر اِخبارى باشد، نسبت فحش و ناسزاگويى و يا هذيان به پيامبر صلى الله عليه و آله است و چون گوينده اين سخن عمر است، به او چنين گمانى نمى رود (النهاية : ج ۵ ص ۲۴۵ ـ ۲۴۶ ماده «هجر») .

2.در زمان هاى پيشين، به علّت كمى كاغذ، از استخوان پهن موجود در شانه چهارپايان هم براى نوشتن ، استفاده مى كرده اند (النهاية : ج ۴ ص ۱۵۰ ماده «كتف») .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج2
430

۹۰۲.صحيح البخاري عن ابن عبّاس :يَومُ الخَميسِ ، وما يَومُ الخَميسِ ! ! اِشتَدَّ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَجَعُهُ ، فَقالَ : اِيتوني أكتُب لَكُم كِتابا لَن تَضِلّوا بَعدَهُ أبَدا . فَتَنازَعوا ـ ولا يَنبَغي عِندَ نَبِيٍّ تَنازُعٌ ـ فَقالوا : ما شَأنُهُ ؟ ! أهَجَرَ ۱ ؟ ! ! اِستَفهِموهُ ! ! ! فَذَهَبوا يَرُدّونَ عَلَيهِ . فَقالَ : دَعوني ؛ فَالَّذي أنَا فيهِ خَيرٌ مِمّا تَدعونَني إليَهِ . ۲

۹۰۳.صحيح مسلم عن سعيد بن جبير عن ابن عبّاس :يَومُ الخَميسِ ، وما يَومُ الخَميسِ ! ! ثُمَّ جَعَلَ تَسيلُ دُموعُهُ ، حَتّى رَأَيتُ عَلى خَدَّيِه كَأَنَّها نِظامُ اللُّؤلُؤِ . قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اِيتوني بِالكَتِفِ ۳ وَالدَّواةِ أكتُب لَكُم كِتابا لَن تَضِلّوا بَعدَهُ أبَدا . فَقالوا : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَهجُرُ !!! ۴

۹۰۴.مسند ابن حنبل عن جابر :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله دَعا عِندَ مَوتِهِ بِصَحيفَةٍ لِيَكتُبَ فيها كِتابا لا يَضِلّونَ بَعدَهُ ، فَخالَفَ عَلَيها عُمَرُ بنُ الخَطّابِ حَتّى رَفَضَها . ۵

۹۰۵.الإرشادـ في قَضِيَّةِ وَفاةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ: ... ثُمَّ قالَ [ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] : اِيتوني بِدَواةٍ وكَتِفٍ أكتُب لَكُم كِتابا لا تَضِلّوا بَعدَهُ أبَدا . ثُمَّ اُغمِيَ عَلَيهِ ، فَقامَ بَعضُ مَن حَضَرَ يَلتَمِسُ دَواةً وكَتِفا ، فَقالَ لَهُ عُمَرُ : اِرجِع ، فَإِنَّهُ يَهجُرُ ! ! ! فَرَجَعَ . ونَدِمَ مَن حَضَرَهُ عَلى ما كانَ مِنهُم مِنَ التَّضجيعِ ۶ في إحضارِ الدَّواةِ وَالكَتِفِ ، فَتَلاوَموا بَينَهُم فَقالوا : إنّا للّهِِ وإنّا إلَيهِ راجِعونَ! لَقَد أشفَقنا مِن خِلافِ رَسولِ اللّهِ .
فَلَمّا أفاقَ صلى الله عليه و آله قالَ بَعضُهُم : أ لا نَأتيكَ بِكَتِفٍ يا رَسولَ اللّهِ ودَواةٍ ؟ فَقالَ : أبَعدَ الَّذي قُلتُم ! ! لا ، ولكِنَّني اُوصيكُم بِأَهلِ بَيتي خَيرا . ثُمَّ أعرَضَ بِوَجهِهِ عَنِ القَومِ فَنَهَضوا ، وبَقِيَ عِندَهُ العَبّاسُ وَالفَضلُ وعَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ وأهلُ بَيتِهِ خاصَّةً .
فَقالَ لَهُ العَبّاسُ : يا رَسولَ اللّهِ ، إن يَكُن هذَا الأَمرُ فينا مُستَقِرّا بَعدَكَ فَبَشِّرنا ، وإن كُنتَ تَعلَمُ أنّا نُغلَبُ عَلَيهِ فَأَوصِ بِنا ، فَقالَ : أنتُمُ المُستَضعَفونَ مِن بَعدي . وأصمَتَ ، فَنَهَضَ القَومُ وهُم يَبكونَ قَد أيِسوا مِنَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله . ۷

1.قال ابن الأثير : أهْجَرَ في مَنْطقه يُهْجِرُ إهْجارا : إذا أفْحَشَ ، وكذلك إذا أكثر الكلام فيما لا ينبغي ، والاسم : الهُجْر ، بالضم . وهَجَر يَهْجُر هَجْراً ـ بالفتح ـ : إذا خَلَط في كلامه ، وإذا هَذَى . ومنه حديث مَرضِ النبيّ صلى الله عليه و آله قالوا : « ما شأنُه أهَجَرَ ؟» أي اختَلف كلامُه بسبب المرض ، على سبيل الاستفهام . أي هل تغيّر كلامه واختلط لأجل ما به من المرض ؟ وهذا أحسن ما يقال فيه . ولا يُجعل إخبارا ، فيكون إمّا من الفُحش أو الهَذَيان . والقائل كان عمر، ولا يُظَنّ به ذلك (النهاية : ج۵ ص۲۴۵ ـ ۲۴۶ «هجر») .

2.صحيح البخاري : ج ۴ ص ۱۶۱۲ ح ۴۱۶۸ و ج۳ ص ۱۱۵۵ ح ۲۹۹۷ ، صحيح مسلم : ج ۳ ص ۱۲۵۷ ح ۲۰ ، مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۴۷۷ ح ۱۹۳۵ ، الطبقات الكبرى : ج ۲ ص ۲۴۲ ، تاريخ الطبري : ج ۳ ص ۱۹۲ ، الكامل في التاريخ : ج ۲ ص ۷ ، البداية والنهاية : ج ۵ ص ۲۲۷ وفيهما «يهجر» بدل «أهجر» ، الإيضاح : ص ۳۵۹ نحوه .

3.الكَتِف : عَظْم عريض يكون في أصل كَتِف الحيوان من الناس والدَّوابّ ، كانوا يكتُبون فيه لِقِلّة القَراطِيس عِندهم (النهاية : ج ۴ ص ۱۵۰ «كتف») .

4.صحيح مسلم : ج ۳ ص ۱۲۵۹ ح ۲۱ ، مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۷۶۰ ح ۳۳۳۶ ، الطبقات الكبرى : ج ۲ ص ۲۴۳ ، تاريخ الطبري : ج ۳ ص ۱۹۳ .

5.مسند ابن حنبل : ج ۵ ص ۱۱۵ ح ۱۳۷۳۲ ، مسند أبي يعلى : ج ۲ ص ۳۴۷ ح ۱۸۶۴ و ۱۸۶۶ ، الطبقات الكبرى : ج ۲ ص ۲۴۳ كلّها نحوه .

6.التَّضْجِيعُ في الأمر : التَّقصِير فيه (لسان العرب : ج۸ ص۲۲۰ «ضجع»).

7.الإرشاد : ج ۱ ص ۱۸۴ ، إعلام الورى : ج ۱ ص ۲۶۵ نحوه .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 94307
صفحه از 596
پرینت  ارسال به