۴۷۰.تاريخ دمشقـ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى ـ: پيامبر خدا آمد و ما در مسجد خوابيده بوديم. با شاخه خرمايى كه در دست داشت، به ما زد و فرمود : «آيا در مسجد مى خوابيد؟ شايسته نيست در آن بخوابند».
پس ما به شتاب ، دور شديم و على عليه السلام نيز دور شد ؛ امّا پيامبر خدا فرمود : «اى على! بيا. هر آنچه در مسجد براى من رواست، براى تو نيز رواست. آيا خشنود نمى شوى كه براى من، به منزله هارون براى موسى باشى، جز در پيامبرى؟ سوگند به آن كه جانم در دست اوست، تو روز قيامت با عصايت ـ كه از چوب تمشك است ـ ، [ كسانى را ]از حوض من مى رانى، آن گونه كه شتر غريبه را از آب مى رانند. گويى كه جايگاه تو را در كنار حوضم مى بينم».
ر . ك : ج 10 ، ص395 (همسانى حقوق وى با پيامبر خدا در مسجد وى).
4 / 2 ـ 4
فتح خيبر
۴۷۱.المناقب ، ابن مغازلىـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ: چون على بن ابى طالب عليه السلام از فتح خيبر باز آمد، پيامبر عليه السلام به او فرمود : «اى على! اگر نبود [ بيم ]اين كه گروهى از امّتم،درباره تو چيزى را بگويند كه نصرانى ها درباره عيسى گفتند، در شأن تو سخنى مى گفتم كه به هر گروهى از مسلمانان بر مى خوردى، خاك زير پايت و باقى مانده آب وضويت را بر مى گرفتند و به آن دو، شفا مى جستند ؛ امّا تو را همين بس كه براى من... ، به منزله هارون براى موسى هستى، جز آن كه پيامبرى پس از من نيست».