463
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج2

۹۲۵.صحيح البخارىـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر خدا در گذشت ، در حالى كه ابو بكر در سُنْح (عاليه) ۱ بود . پس ، عمر برخاست و گفت : به خدا سوگند ، پيامبر خدا وفات نيافته است .
نيز گفت : به خدا سوگند ، جز اين ، چيز ديگرى را باور ندارم و بى گمان ، خداوند ، او را بر مى انگيزد و دست و پاى كسانى را مى بُرد .
پس ، ابو بكر آمد و چهره پيامبر خدا را گشود و او را بوسيد و گفت : پدر و مادرم فداى تو باد! پاكْ زندگى نمودى و پاك در گذشتى . سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، هرگز خداوند ، مرگ را دو بار به تو نمى چشانَد .
سپس بيرون آمد و گفت : اى سوگندخورنده! آرام تر .
چون ابو بكر به سخن در آمد ، عمر نشست . پس ، ابو بكر به حمد و ثناى الهى پرداخت و گفت : آگاه باشيد! هر كس محمّد را مى پرستد ، [بداند كه ]محمّد در گذشته و هر كس خدا را مى پرستد ، پس ، خداوندْ زنده است و نمى ميرد . و گفت : «تو مى ميرى و آنان نيز مى ميرند» و گفت : «و محمّد ، جز پيامبرى نيست كه پيش از او هم پيامبرانى بوده اند . آيا اگر بميرد يا كشته شود ، [ از دين او] باز مى گرديد ؟ و هر كس از عقيده اش باز گردد ، هرگز به خداوند ، زيانى نمى رساند و زودا كه خداوند ، سپاسگزاران را پاداش دهد!» .
پس ، مردم ، هق هق كنان گريستند .

۹۲۶.دلائل النبوّة ، بيهقىـ به نقل از عُروه ، در ياد كردِ وفات پيامبر خدا ـ: عمر بن خطّاب برخاست و با مردم ، سخن گفت . او هر كس را كه مى گفت : «پيامبر ، در گذشته است» ، به قتل و قطع [ دست و پا] تهديد مى نمود و مى گفت : پيامبر خدا در بيهوشى است و اگر برخيزد ، مى بُرد و مى كُشد .
عمرو بن قيس بن زائدة بن اصم بن اُمّ مكتوم ، در انتهاى مسجد ايستاده بود و [ اين آيه را] مى خواند : «و محمّد ، جز پيامبرى نيست كه پيش از او هم پيامبرانى بوده اند ... و زودا كه خداوند ، سپاس گزاران را پاداش دهد!» .
مردم ، مسجد را پر كرده بودند و مى گريستند و آشفته بودند و گوش نمى كردند . پس ، عبّاس بن عبد المطّلب به سوى مردم آمد و گفت : اى مردم! آيا نزد كسى از شما عهد و سفارش خاصّى از پيامبر خدا درباره وفاتش موجود است تا براى ما باز گويد؟ گفتند : نه .
[ عبّاس ] گفت : اى عمر! آيا تو آگاهى خاصّى دارى؟
گفت : نه .
[ عبّاس ] گفت : اى مردم! گواهى اى مى دهم كه هيچ كس گواهى نمى دهد كه سفارش خاصّى از پيامبر صلى الله عليه و آله درباره وفاتش ، نزد او باشد . به خدايى كه جز او خدايى نيست ، پيامبر خدا مرگ را چشيد .
ابو بكر ، سوار بر مركبش از سُنح آمد تا بر در مسجد پياده شد . سپس با غم و اندوه ، جلو آمد و بر در منزل دخترش عايشه [ ايستاد و] اجازه خواست . عايشه به او اجازه داد . او داخل شد ، در حالى كه پيامبر خدا بر بسترْ وفات يافته بود و زنان ، پيرامونش بودند . پس ، چهره هايشان را پوشاندند و خود را از ابو بكر پنهان ساختند ، مگر عايشه .
ابو بكر ، چهره پيامبر خدا را گشود و بر روى او خم شد و در حالى كه او را مى بوسيد و مى گريست ، مى گفت : آنچه ابن خطّاب مى گويد ، درست نيست . سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، پيامبر خدا وفات يافته است . رحمت خدا بر تو باد ، اى پيامبر خدا! چه پاكْ زندگى نمودى و چه پاك در گذشتى!
سپس او را با پارچه پوشاند و شتابان به سوى مسجد آمد . از روى گردن مردم گذشت تا خود را به منبر رساند . چون عمر ، او را ديد كه به سويش مى آيد ، نشست .
ابو بكر در كنار منبر ايستاد و مردم را ندا داد . پس نشستند و گوش سپردند . ابو بكر ، هر آنچه از شهادتين مى دانست ، بر زبان آورد و گفت : خداوند ـ تبارك و تعالى ـ پيامبرتان را در همان زمان حيات ، از وفاتش باخبر ساخت و نيز وفات شما را به شما خبر داد . مرگ ، حق است ، تا آن هنگام كه كسى جز خداى عز و جل نمانَد . خداوند ـ تبارك و تعالى ـ گفته است : «و محمّد ، جز پيامبرى نيست كه پيش از او هم پيامبرانى بوده اند ... و زودا كه خداوند ، سپاس گزاران را پاداش دهد!» .
پس ، عمر گفت : اين آيه ، در قرآن است؟ به خدا سوگند ، تاكنون نمى دانستم كه چنين آيه اى نازل شده است!

1.سُنح يا همان عاليه ، جايى در نزديكى مدينه است كه خانه ابو بكر در آن جا بوده است (تاج العروس : ج ۴ ص ۹۶ ماده «سنح») .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج2
462

۹۲۵.صحيح البخاري عن عائشة :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ماتَ وأبو بَكرٍ بِالسُّنحِ ۱ ـ يَعني بِالعالِيَةِ ـ فَقامَ عُمَرُ يَقولُ : وَاللّهِ ما ماتَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ! قالَت : وقالَ عُمَرُ : وَاللّهِ ما كانَ يَقَعُ في نَفسي إلّا ذاكَ ، ولَيَبعَثَنَّهُ اللّهُ ، فَليَقطَعَنَّ أيدِيَ رِجالٍ وأرجُلَهُم .
فَجاءَ أبو بَكرٍ فَكَشَفَ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقَبَّلَهُ ، قالَ : بِأَبي أنتَ واُمّي ، طِبتَ حَيّا ومَيّتا ، وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ لا يُذيقُكَ اللّهُ المَوتَتَينِ أبَدا . ثُمَّ خَرَجَ فَقالَ : أيُّهَا الحالِفُ عَلى رِسلِكَ ، فَلَمّا تَكَلَّمَ أبو بَكرٍ جَلَسَ عُمَرُ ، فَحَمِدَ اللّهَ أبو بَكرٍ وأثنى عَلَيهِ ، وقالَ :
ألا مَن كانَ يَعبُدُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله فَإِنَّ مُحَمَّدَا قَد ماتَ ، ومَن كانَ يَعبُدُ اللّهَ فَإِنَّ اللّهَ حَيٌّ لا يَموتُ . وقالَ : «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُم مَّيِّتُونَ» . وقالَ : «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَـبِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللَّهَ شَيْـئا وَسَيَجْزِى اللَّهُ الشَّـكِرِينَ» . فَنَشَجَ النّاسُ يَبكونَ . ۲

۹۲۶.دلائل النبوّة للبيهقي عن عُروَةـ في ذِكرِ وَفاةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ: قامَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ يَخطُبُ النّاسَ ويوعِدُ مَن قالَ : «قَد ماتَ» بِالقَتلِ وَالقَطعِ ويَقولُ : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله في غَشيَتِهِ لَو قَد قامَ قَطَعَ وقَتَلَ ، وعَمرُو بن قَيسِ بنِ زائِدَةَ بنِ الأَصَمِّ بنِ اُمِّ مَكتومٍ قائِمٌ في مُؤَخَّرِ المَسجِدِ يَقرَأُ «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ» إلى قَولِهِ «وَسَيَجْزِى اللَّهُ الشَّـكِرِينَ» وَالنّاسُ فِي المَسجِدِ قَد مَلَؤوهُ ويَبكونَ ويَموجونَ لا يَسمَعونَ ، فَخَرَجَ عَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ عَلَى النّاسِ فَقالَ : يا أيُّهَا النّاسُ ، هَل عِندَ أحَدٍ مِنكُم مِن عَهدٍ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في وَفاتِهِ فَليُحَدِّثنا ؟ قالوا : لا . قالَ : هَل عِندَكَ يا عُمَرُ مِن عِلمٍ ؟ قالَ : لا . قالَ العَبّاسُ :
أشهَدُ أيُّهَا النّاسُ أنَّ أحَدا لا يَشهَدُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله لِعَهدٍ عَهِدَهُ إلَيهِ في وَفاتِهِ ، وَاللّهِ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ ، لَقَد ذاقَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله المَوتَ .
وأقبَلَ أبو بَكرٍ مِنَ السُّنحِ عَلى دابَّتِهِ حَتّى نَزَلَ بِبابِ المَسجِدِ ، ثُمَّ أقبَلَ مَكروبا حَزينا ، فَاستَأذَنَ في بَيتِ ابنَتِهِ عائِشَةَ ، فَأَذِنَت لَهُ ، فَدَخَلَ ورَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد تُوُفِّيَ عَلَى الفِرَاشِ وَالنِّسوَةُ حَولَهُ ، فَخَمَّرنَ وُجوهَهُنَّ وَاستَتَرنَ مِن أبي بَكرٍ إلّا ما كانَ مِن عائِشَةَ ، فَكَشَفَ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَحَنا عَلَيهِ يُقَبِّلُهُ ويَبكي ويَقولُ : لَيسَ ما يَقولُ ابنُ الخَطّابِ شَيءٌ ، تُوُفِّيَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ، رَحمَةُ اللّهِ عَلَيكَ يا رَسولَ اللّهِ ! ما أطيَبَكَ حَيّا وما أطيَبَكَ مَيِّتا ! ثُمَّ غَشّاهُ بِالثَّوبِ ، ثُمَّ خَرَجَ سَريعا إلَى المَسجِدِ يَتَوَطَّأُ رِقابَ النّاسِ ، حَتّى أتَى المِنبَرَ ، وجَلَسَ عُمَرُ حينَ رَأى أبا بَكرٍ مُقبِلاً إلَيهِ ، فَقامَ أبو بَكرٍ إلى جانِبِ المِنبَرِ ثُمَّ نادَى النّاسَ فَجَلَسوا وأنصَتوا ، فَتَشَهَّدَ أبو بَكرٍ بِما عَلِمَهُ مِنَ التَّشَهُّدِ وقالَ :
إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى نَعى نَبِيَّكُم إلى نَفسِهِ وهُوَ حَيٌّ بَينَ أظهُرِكُم ، ونَعاكُم إلى أنفُسِكُم ؛ فَهُوَ المَوتُ حَتّى لا يَبقى أحَدٌ إلّا اللّهُ عَزَّ وجَلَّ ، قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ» إلى قَولِهِ «وَسَيَجْزِى اللَّهُ الشَّـكِرِينَ» فَقالَ عُمَرُ : هذِهِ الآيَةُ فِي القُرآنِ ؟ ! وَاللّهِ ما عَلِمتُ أنَّ هذِهِ الآيَةَ اُنزِلَت قَبلَ اليَومِ ! ! ۳

1.السُّنْح : موضع قرب المدينة المنوّرة ـ على ساكنها أفضلُ الصلاة والسلام ـ كان به مسكن أبي بكر (تاج العروس : ج ۴ ص ۹۶ «سنح») .

2.صحيح البخاري : ج ۳ ص ۱۳۴۱ ح ۳۴۶۷ ، سنن ابن ماجة : ج ۱ ص ۵۲۰ ح ۱۶۲۷ ، مسند ابن حنبل : ج ۱۰ ص ۴۵ ح ۲۵۸۹۹ ، الطبقات الكبرى : ج ۲ ص ۲۶۸ ، تاريخ الطبري : ج ۳ ص ۲۰۰ كلاهما عن أبي هريرة ، الكامل في التاريخ : ج ۲ ص ۹ ، شرح نهج البلاغة: ج۲ ص۴۰، البداية والنهاية: ج۵ ص۲۴۲ كلّها نحوه.

3.دلائل النبوّة للبيهقي : ج ۷ ص ۲۱۷ ، البداية والنهاية : ج ۵ ص ۲۴۲ و ۲۴۳ ، كنز العمّال: ج ۷ ص ۲۴۵ ح ۱۸۷۷۵ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 92049
صفحه از 596
پرینت  ارسال به