469
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج2

او بميرد يا كشته شود ، [ از دين او] باز مى گرديد؟» 1 را تلاوت مى كند . عمر ، آرام مى شود ، مرگ پيامبر صلى الله عليه و آله را باور مى كند و پس از شنيدن آيه مى گويد : به وفاتش يقين كردم . گويى اين آيه را نشنيده بودم! 2
به راستى عمر نمى دانست كه پيامبر صلى الله عليه و آله در گذشته است؟!
برخى بر اين باورند كه عمر به واقع نمى دانسته پيامبر صلى الله عليه و آله در گذشته است و به ديگر سخن ، انگاشته اند كه براى عمر ، چنين باور بوده است كه «پيامبر صلى الله عليه و آله نمى ميرد ؛ بلكه او [ انسانى] جاودانه است» . 3
اينان ، موضع عمر را سياستبازى و صحنه آفرينى ندانسته اند ؛ ولى برخى بر اين باورند كه او خوب مى دانسته كه پيامبر خدا زندگى را بدرود گفته است و ديگر در ميان مسلمانان نيست ؛ امّا مصلحت و چاره انديشى براى آينده موجب شد كه او با چنين موضعى،زمينه را براى حذف رقباى سياسى آماده سازد.
ابن ابى الحديد ، ديدگاه دوم را پذيرفته است ، با تأكيد بر اين كه قصد عمر از اين كار ، پيشگيرى نمودن از بروز فتنه در امر امامت و پيشوايى امّت از سوى انصار يا ديگران بوده است . او مى نويسد :
و ما مى گوييم شأن عمر ، بالاتر از اين است كه به آنچه در اين واقعه بيان داشته ، باور داشته باشد ؛ ليكن چون دانست كه پيامبر خدا وفات يافته است ، ترسيد در كار پيشوايى امّت ، فتنه در گيرد و مردم ، از انصار گرفته تا ديگران ، از آنها روى گردانند ... . پس ، چنين مصلحت ديد كه با ادّعاى وفات نيافتن پيامبر صلى الله عليه و آله ، مردم را آرام نگه دارد ... تا ابو بكر كه غايب بود و در سُنح (منزلى دور از مدينه) به سر مى بُرد ، آمد . چون با ابو بكر همراه شد ، اضطرابش پايان يافت ، پشت گرم شد و

1.آل عمران ، آيه ۱۴۴ .

2.. شرح نهج البلاغة : ج ۱۲ ص ۱۹۵ .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج2
468

تحليلى درباره سبب انكار وفات پيامبر

پيامبر صلى الله عليه و آله زندگى را به سوى يار والا (رفيق اعلى) بدرود مى گويد . با اين حادثه ، مدينه تكان مى خورَد و غوغايى به وجود مى آيد . خبر رحلت پيامبر خدا به سرعتْ گسترش مى يابد . جان ها فشرده و قلب ها آكنده از غم مى شود . همه اشك مى ريزند و مويه مى كنند و بر از دست رفتن پيشوايشان ناله مى زنند . بر اساس آنچه گذشت ، تنها كسى كه خبر را قاطعانه تكذيب مى كند و تلاش دارد با تهديد ، از گسترش آن جلوگيرى نمايد ، عمر بن خطّاب است .
عبّاس ، عموى پيامبر صلى الله عليه و آله ، با عمر سخن مى گويد ؛ امّا او قانع نمى شود . مغيرة بن شعبه با ديدن چهره پيامبر صلى الله عليه و آله سوگند ياد مى كند كه پيامبر خدا در گذشته است ؛ ولى عمر ، او را دروغگو مى خوانَد و به فتنه انگيزى متّهم مى سازد .
ابو بكر در سُنح (در بيرون مدينه) به سر مى بَرد كه به او خبر مى دهند پيامبر خدا از دنيا رفته است . او به مدينه مى آيد و عمر را مى بيند كه براى مردم ، سخن مى گويد و آنها را تهديد مى كند كه مبادا كسى مرگ پيامبر صلى الله عليه و آله را باور كند و خبر آن را بگستراند . عمر با ديدن ابو بكر مى نشيند .
ابو بكر به سوى جنازه مى رود و پوشش از چهره پيامبر صلى الله عليه و آله بر مى گيرد . خطبه اى كوتاه مى خواند و آيه : «و محمّد ، جز پيامبرى نيست كه پيش از او هم پيامبرانى بوده اند . آيا اگر

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 91319
صفحه از 596
پرینت  ارسال به