1 / 6
ترور سعد بن عُباده
۹۴۵.أنساب الأشرافـ به نقل از ابن جَعدَبَه ، از صالح بن كيسان و ابو مِخْنَف و غير آن دو ، از كلبى ـ: سعد بن عُباده با ابو بكر بيعت نكرد و به سوى شام بيرون رفت . پس عمر ، مردى را فرستاد و به او گفت : وى را به بيعت فرا خوان و برايش چاره اى بينديش و اگر خوددارى ورزيد ، بر ضدّ او از خدا يارى بجوى .
آن مرد به شام آمد و سعد را در بوستانى در [ منطقه ]حوران ديد و او را به بيعت فرا خواند . سعد گفت : هرگز با يك قريشى بيعت نمى كنم .
گفت : پس با تو مى جنگم .
گفت : حتّى اگر با من بجنگى .
گفت : آيا تو از آنچه امّت در آن داخل شده اند ، خارج مى مانى؟
گفت : از بيعت ، خارج مى مانم . پس ، او را با تير زد و كشت .
نقل [ ديگرى] است كه او در حمّام ، تير خورد .
و نيز گفته شده كه او به قضاى حاجت نشسته بود كه جنّيان ، او را با تيرى كشتند و يكى از آنان سرود :
سَرور خزرج ، سعد بن عباده را كشتيم .
دو تير به سويش انداختيم و قلبش هدف قرار گرفت .
۹۴۶.أنساب الأشرافـ در احوال سعد بن عباده ـ: او نقيب (سرپرست قوم) ، سَرور و بخشنده بود و در حوران ، در حالى كه يك سال از خلافت عمر گذشته بود ، به مرگ ناگهانى درگذشت .
و گفته مى شود كه او از بيعت با ابو بكر سر باز زد . [ عمر] ، مردى را به سوى او فرستاد تا از وى كه در حورانِ شام بود ، بيعت بگيرد . او خوددارى ورزيد و آن مرد هم او را با تير زد و كشت . درباره همين حادثه ، شعرى را به جنّيان بسته اند كه :
سَرور خزرج ، سعد بن عباده را كشتيم .
دو تير به سويش انداختيم و قلبش هدف قرار گرفت .