قريش گفتند : امير بايد از ما باشد . و انصار گفتند : بايد از ما باشد . قريش گفتند : محمّد ، پيامبر خدا ، از ماست . لذا ما به اين امر ، سزاوارتريم . پس ، انصار پذيرفتند و اين حق را براى آنان شناختند و حكومت و قدرت را به ايشان سپردند . پس اگر قريش به سبب پيوند با محمّد صلى الله عليه و آله ، سزاوار آن شدند ، آن كس كه به محمّد صلى الله عليه و آله نزديك تر است ، از همه آنان سزاوارتر خواهد بود .۱
نيز در نامه 28 نهج البلاغة در اين زمينه آمده است :
لَمَّا احتَجَّ المُهاجِرونَ عَلَى الأنصارِ يَومَ السَّقيفَةِ بِرَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَلَجوا عَلَيهِم ، فَإِن يَكُنِ الفَلجُ بِهِ فَالحَقُّ لَنا دونَكُم .در سقيفه ، مهاجران بر انصار به «قرابت با پيامبر خدا» احتجاج كردند و به واسطه آن بر آنان چيره گشتند . پس اگر چيرگى به آن است ، حقّ [ خلافت ]براى ماست نه شما .
گزيده سخن ، آن كه با توجّه به مبناى صحيح ـ كه عبارت است از : امامت ، منصبى الهى است و تحقّق آن با نص (تصريح پيامبر صلى الله عليه و آله ) صورت مى پذيرد و مشروعيت خود را از مردم نمى گيرد ـ و نااستوارى حمل كلام اوّل بر «جدال احسن» ، شايسته است كه متن سوم را درست تر بدانيم و جمله را بدين گونه نقل كنيم : «آيا خلافت ، مشروط به همراهى [و خويشاوندى پيامبر صلى الله عليه و آله ] است و به خويشاوندى و تصريح پيامبر صلى الله عليه و آله نيست؟!» . ۲
البتّه جمله اوّل نيز پذيرفتنى است ، اگر به صورت استفهام انكارى در نظر گرفته شود ، بدين گونه : «آيا خلافت ، مشروط به همراهى و خويشاوندى [ پيامبر صلى الله عليه و آله ] است؟!» .