1 / 11
اعتراض امام به نتيجه اجتماع سقيفه
۹۶۷.امام على عليه السلامـ در خطبه اى كه از امر خلافت شِكوه مى كند ـ: هان! به خدا سوگند ، فلان شخص ، جامه خلافت به تن كرد و مى دانست كه من ، محور گردش آسياب خلافتم . سيلاب [فضائل] از ستيغ بلندم ريزان است و مرغ [ انديشه ]از رسيدن به قلّه ام ناتوان . پس ، دامن از خلافت بر كشيدم و پهلو از آن پيچيدم و نيك انديشيدم كه يا بى ياور بستيزم و يا بر اين تيرگى و ظلمت ، شكيب ورزم ؛ ظلمتى كه در آن ، بزرگ سالانْ فرتوت و خردسالانْ پير گردند و مؤمن ، تا لحظه ديدار پروردگارش ، در آن به رنج و زحمت باشد . ديدم كه شكيبايى خردمندانه تر است . پس با خارى در چشم و استخوانى در گلو و با اين كه ميراثم را به تاراج رفته مى ديدم ، شكيب ورزيدم .
۹۶۸.امام على عليه السلام :كسى گفت : اى پسر ابو طالب! تو بر اين كار (خلافت) ، حريصى! گفتم : «به خدا سوگند كه شما حريص تر هستيد ، با وجود آن كه از آن دورتريد و من بدان مخصوص تر و نزديك ترم . من ، حقّم را مى خواهم و شما ، ميان من و آن ، جدايى مى اندازيد و مرا از رسيدن به آن باز مى داريد» .
چون او را در ميان حاضران ، با برهان كوبيدم ، در مانْد . گويى كه مبهوت شده بود و نمى دانست چه پاسخى دهد .
خدايا! من از تو در برابر قريش و هر كسى كه يارى شان مى كند ، كمك مى خواهم ؛ چرا كه آنان پيوند خويشاوندى ام را گسستند و منزلت شكوهمندم را كوچك شمردند و همگى در امر [ خلافت ]كه حقّ من است ، با من ستيزه كردند و سپس گفتند : مى توانى حقّت را بگيرى و مى توانى آن را وا نهى .