۹۶۹.امام على عليه السلامـ در توصيف وضعيّتش ، پيش از آن كه با وى بيعت كنند ـ: نگريستم و ديدم كه مرا جز خاندانم (بنى هاشم) ، ياورى نيست . پس دريغم آمد كه آنان را به كام مرگ بفرستم . ناچار با خارِ خليده در چشم ، ديده بر هم نهادم و با استخوانِ در گلو خزيده ، شربت صبر نوشيدم و اندوه و خشم خود را فرو خوردم و بر تلخ تر از عَلْقَم ۱ صبر نمودم .
۹۷۰.امام على عليه السلامـ در دادخواهى و شكايت از قريش ـ: خدايا! من از تو در برابر قريش و ياورانشان كمك مى خواهم ؛ چرا كه آنان پيوند خويشاوندى ام را بريدند و پيمانه[ى حقِّ ]مرا را واژگون ساختند و همگى در حقّى كه بدان از ديگران سزاوارتر بودم ، با من ستيزه كردند و گفتند : «[ ممكن است ]حق را به دست آورى و [ ممكن است] آن را از دستت بگيرند . پس يا غمگينانه صبر كن و يا از غصّه بمير» .
پس نگريستم . نه يارى يافتم و نه مدافع و ياورى ، جز خاندانم . دريغم آمد كه آنان را به چنگال مرگ بسپارم . ناچار با خارِ خليده در چشم ، ديده بر هم نهادم و با استخوانِ خزيده در گلو ، آب دهان را فرو بردم و براى فرو خوردن خشمم ، بر تلخ تر از عَلْقَم و دردناك تر از سوزش قلبِ دريده با تيغ ، صبر نمودم .
۹۷۱.امام زين العابدين عليه السلام :ـ كه درودهاى خداوند بر او باد ـهنگامى كه امير مؤمنان در سخت ترين وضعيّت معركه صفّين بود ، مردى از بنى دودان به سوى او برخاست و گفت : چه شد كه قومتان ( قريش) ، شما را از اين مقام باز داشتند ، در حالى كه شما با پيامبر صلى الله عليه و آله نسبتى نزديك تر و پيوندى استوارتر و از كتاب و سنّت ، فهمى بهتر داشتيد؟
[ امير مؤمنان] فرمود : «اى برادر بنى دودانى! پرسيدى و حقّ پرسش و رابطه خويشاوندى دارى ، اگرچه نااستوار و نسنجيده و نابجا مى پرسى . ۲ آن ، مقامى بود كه گروهى، آزمندانه به آن چسبيدند و گروهى سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند و بهترين داور ، خداست :
پس ، غارتى را كه در اطراف آن ، فرياد و هياهو شده است ، وا گذار» .