۹۸۴.امام على عليه السلامـ در نامه اش به معاويه ـ: هنگامى كه مردم ، حكومت را به ابو بكر سپردند ، پدرت نزد من آمد و گفت : تو پس از محمّد ، از همه مردم به اين امر ، سزاوارترى و من برضدّ هر كس كه مى خواهى ، ياور تو ام . دستت را بگشاى تا با تو بيعت كنم ، كه تو پيروزمندترين دعوتگر عرب هستى .
من ، آن را ناپسند داشتم ؛ چون اختلاف و شكاف انداختن در ميان امّت را خوش نمى داشتم ، كه آنان فاصله چندانى با كفر و ارتداد نداشتند . پس اگر تو حقّ مرا ، آن چنان كه پدرت مى دانست ، بشناسى ، راهت را يافته اى ، وگرنه از خداوند ، بر ضدّ تو يارى مى گيرم ، كه او بهترين ياور است و بر او توكّل كرده ، به سوى او باز مى گردم .
1 / 14
بيعت امام پس از درگذشت فاطمه
۹۸۵.مروج الذهب :چون در سقيفه ، با ابو بكر بيعت شد و روز سه شنبه بيعت همگانى صورت پذيرفت ، على عليه السلام بيرون آمد و [ به ابو بكر] گفت : كارهايمان را تباه كردى و مشورت نكردى و حقّ ما را رعايت ننمودى .
ابو بكر گفت : «آرى ؛ امّا از فتنه ترسيدم ...» . و هيچ يك از بنى هاشم ، با او بيعت نكردند ، تا آن كه فاطمه ـ كه خداى از او خشنود باد ـ درگذشت .