۵۵.الطبقات الكبرىـ به نقل از رزام بن سعد ضبّى ـ: شنيدم كه پدرم على عليه السلام را توصيف مى كند و مى گويد: مردى بود بلندتر از ميانه بالا . شانه هايش ستبر و ريشش بلند بود و اگر [ از دور] به او مى نگريستى ، مى توانستى بگويى كه گندمگون است ، و اگر از نزديك در او دقّت مى كردى، مى گفتى: به سبزه از گندمگون، نزديك تر است.
۵۶.وقعة صفّين:على عليه السلام ، ميانه بالا بود ، چشمانش درشت و سياه و چهره اش از زيبايى ، گويى ماه شبِ چهارده بود . شكمش فربه ، سينه اش پهن ، كف دستانش زِبر ، استخوان هايش ستبر و گردنش چون جام نقره بود . موهاى جلوى سرش ريخته بود و در سرش مويى نبود ، جز موهايى تُنُك در پشتِ سر .
استخوان هاىِ سرشانه او همچون شير ژيان بود . چون راه مى رفت ، مى خراميد و پيكرش روان مى شد . پشت گردنش به سانِ كوپال گاو نَر بود . بازويش از ساعدش قابل تشخيص نبود و كاملاً در هم پيچيده بود . مچ دست كسى را نگرفت ، جز آن كه نفسش بند آمد و تاب دم برآوردن نياورد .
به سبزه مى زد . بينى اش كوتاه و ظريف بود . هرگاه به سوى ميدان جنگ حركت مى كرد ، به شتاب مى رفت و خداوند ، او را با عزّت و نصرتش تأييد مى كرد .
۵۷.المناقب ، خوارزمىـ به نقل از محمّد بن حبيب بغدادى (صاحب المحبّر) در بيان اوصاف على عليه السلام ـ: گندمگون ، خوش سيما و مفصل هايش ستبر بود .