۶۶.المستدرك على الصحيحينـ به نقل از مجاهد بن جبر ابو حجّاج ـ: از نعمت هاى خداوند بر على بن ابى طالب عليه السلام ، چيزى بود كه خدا برايش پيش آورد و حالت نيكويى بود كه او برايش اراده كرد .
قريش به قحطى شديدى دچار شدند و ابو طالب ، نانخورهاى فراوانى داشت . پس پيامبر خدا به عمويش عبّاس كه از توانگران بنى هاشم بود ، فرمود : «اى ابو الفضل! برادرت ابو طالب ، عيالوار است و مى بينى كه از اين قحطى چه به مردم رسيده است . پس بيا تا عائله ابو طالب را سبُك كنيم . من يكى از پسرانش را مى گيرم و تو نيز يكى را و سرپرستى شان را به عهده مى گيريم» .
عبّاس ، موافقت كرد . برخاستند و به نزد ابو طالب آمدند و گفتند: ما مى خواهيم عائله ات را سبك كنيم تا آن گاه كه مردم از اين سختى به درآيند .
ابو طالب به آنها گفت: اگر عقيل را براى من مى نهيد ، هركارى كه مى خواهيد ، بكنيد .
پس پيامبر خدا ، على عليه السلام را گرفت و با خود برد و عبّاس ، جعفر را . پس على عليه السلام همواره با پيامبر خدا بود تا خداوند ، وى را به پيامبرى برانگيخت و على عليه السلام ، وى را پيروى و تصديق كرد ؛ و عبّاس ، جعفر را گرفت و جعفر ، همواره با عبّاس بود تا آن كه مسلمان و از او بى نياز شد .
۶۷.امام على عليه السلامـ در خطبه اى به نام «قاصعه» ـ: من در كودكى ، سران عرب را به خاك افكنده ام و سركردگان تيره هاى ربيعه و مُضَر را در هم شكسته ام .
شما موقعيت مرا نزد پيامبر خدا به سبب خويشاوندى نزديك و منزلت ويژه ام مى دانيد . به گاه كودكى ام مرا در دامنش مى نهاد و به سينه اش مى چسبانْد ، و در بستر خويش جايم مى داد ، و مرا به تن خويش مى سود ، و بوى خوشش را به [مشام ]من مى رسانْد ، و غذا را مى جويد و لقمه لقمه در دهانم مى نهاد . از من نه سخن دروغى شنيد و نه كار خطايى ديد .
بى ترديد ، خداوند از همان اَوانِ از شير گرفته شدنِ پيامبر صلى الله عليه و آله ، بزرگ ترين فرشته را از ميان فرشتگانش شب و روز ، همراه او ساخت تا راه بزرگوارى و محاسن اخلاقى جهان را بپيمايد و من هماره در پى او بودم ، همچون بچّه شتر از شير گرفته شده در پىِ مادرش . هر روز از اخلاق خود ، نشانه اى برايم بر پا مى داشت و مرا به پيروى اش وا مى داشت .
او هر سال در غار حرا به خلوت مى نشست كه من ، او را مى ديدم و كس ديگرى او را نمى ديد . در آن روزگار ، اسلام به خانه اى راه نيافته بود ، جز خانه اى كه پيامبر خدا و خديجه در آن بودند و من ، سومين آنان بودم . نور وحى و رسالت را مى ديدم و بوى نبوّت را مى شنيدم .