133
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج1

۸۱.السنن الكبرىـ به نقل از مجاهد ، از امام على عليه السلام ـ: از فاطمه عليها السلام دختر پيامبر صلى الله عليه و آله ، خواستگارى شده بود . زنى از بستگانم به من گفت: آيا مى دانى كه فاطمه عليها السلام خواستگارى شده است؟
گفتم: نه (يا آرى) .
گفت: تو هم او را خواستگارى كن .
گفتم: آيا من چيزى دارم كه با آن به خواستگارى بروم؟
پس به خدا سوگند ، هماره مرا اميد داد تا اين كه به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدم و چون او را بزرگ و گرامى مى داشتيم ، هنگام نشستن در پيش روى ايشان ، زبانم بند آمد و نتوانستم چيزى بگويم .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا حاجتى دارى؟» .
پس ساكت ماندم . آن را سه بار تكرار كرد و فرمود: «شايد به خواستگارى فاطمه آمده اى؟» .
گفتم: آرى ، اى پيامبر خدا .
فرمود: «آيا چيزى دارى كه مهرش كنى؟» .
گفتم: نه به خدا سوگند ، اى پيامبر خدا .
فرمود : «پس زرهى را كه بدان مسلّحت كرده بودم ، چه كردى؟» .
گفتم: به خدا سوگند ، آن ، زرهى ساخته عشيره حُطَم است و بيش از چهار صد درهم نمى ارزد.
فرمود : «برو كه او را به ازدواجت درآوردم و همان زره را مهريه ازدواج كن و برايش بفرست» .

۸۲.الأمالى ، طوسىـ به نقل از ضحاك بن مزاحم ـ: شنيدم كه على بن ابى طالب عليه السلام گفت : ابو بكر و عمر به نزد من آمدند و گفتند: چرا نزد پيامبر خدا نمى روى تا فاطمه عليها السلام را خواستگارى كنى ؟
من نزد پيامبر خدا رفتم. چون مرا ديد،خنديد و فرمود: «اى ابو الحسن! به چه كار آمده اى و حاجتت چيست ؟» .
خويشاوندى و سابقه ام در اسلام و يارى كردن او و جهادم را ذكر كردم . پس فرمود: «اى على! راست گفتى و برتر از چيزهايى هستى كه مى گويى» .
من گفتم: اى پيامبر خدا! فاطمه را به ازدواج من در مى آورى؟
فرمود: «اى على! مردانى او را پيش از تو خواستگارى كردند . به فاطمه گفتم ؛ ولى در چهره اش كراهت ديدم ؛ امّا منتظر باش تا به نزدت باز گردم» .
پيامبرخدا،نزد فاطمه عليها السلام رفت.فاطمه عليها السلام از جا برخاست و رداى پدر را گرفت و كفش هايش را درآورد و آبْ دست برايش آورد و دست و پاى او را شُست و سپس نشست .
پس پيامبر خدا به او فرمود: «اى فاطمه!» .
پاسخ داد: بلى ، چه مى خواهى ، اى پيامبر خدا؟
فرمود : «على بن ابى طالب ، كسى است كه خويشاوندى و فضيلت و اسلامش را مى شناسى و من از خدا خواسته ام كه تو را به ازدواج بهترينِ آفريدگانش و محبوب ترينِ آنان در نزدش درآورد و على از تو خواستگارى كرده است . چه نظرى دارى؟» .
فاطمه عليها السلام ساكت ماند و صورتش را برنگردانْد و پيامبر خدا ، كراهتى در چهره اش نديد . پس برخاست ، در حالى كه مى گفت: «اللّه اكبر! سكوت او [نشانه ]رضايت اوست» .
پس جبرئيل عليه السلام نزدش آمد و گفت: اى محمّد! او را به ازدواج على بن ابى طالب درآور كه خداوند ، اين دو را براى هم پسنديده است .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج1
132

۸۱.السنن الكبرى عن مجاهد عن الإمام عليّ عليه السلام :لَقَد خُطِبَت فاطِمَةُ بِنتُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَت لي مَولاةٌ : هَل عَلِمتَ أنَّ فاطِمَةَ تُخطَبُ ؟ قُلتُ : لا ـ أو نَعَم ـ قالَت : فَاخطُبها إلَيهِ ، قالَ : قُلتُ : وهَل عِندي شَيءٌ أخطُبُها عَلَيهِ ! قالَ : فَوَاللّهِ ما زالَت تُرَجّيني حَتّى دَخَلتُ عَلَيهِ ـ وكُنّا نُجِلُّهُ ونُعَظِّمُهُ ـ فَلَمّا جَلَستُ بَينَ يَدَيهِ اُلجِمتُ حَتّى مَا استَطَعتُ الكَلامَ ، قالَ : هَل لَكَ مِن حاجَةٍ ؟ فَسَكَتُّ ، فَقالَها ثَلاثَ مَرّاتٍ ، قالَ : لَعَلَّكَ جِئتَ تَخطُبُ فاطِمَةَ ! قُلتَ : نَعَم يا رَسولَ اللّهِ ، قالَ : هَل عِندَكَ مِن شَيءٍ تَستَحِلُّها بِهِ ؟ قالَ : قُلتُ : لا وَاللّهِ يا رَسولَ اللّهِ ، قالَ : فَما فَعَلتَ بِالدِّرعِ الَّتي كُنتُ سَلَّحتُكَها ؟ قالَ عَلِيٌّ : وَاللّهِ إنَّها لَدِرعٌ حُطَمِيَّةٌ ۱ ما ثَمَنُها إلّا أربَعُمِائَةِ دِرهَمٍ ! قالَ : اِذهَب فَقَد زَوَّجتُكَها ، وَابعَث بها إلَيها فَاستَحِلَّها بِهِ . ۲

۸۲.الأمالي للطوسي عن الضحّاك بن مزاحم :سَمِعتُ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام يَقولُ : أتاني أبو بَكرٍ وعُمَرُ فَقالا : لَو أتَيتَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَذَكَرتَ لَهُ فاطِمَةَ . قالَ : فَأَتَيتُهُ ، فَلَمّا رَآني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ضَحِكَ ، ثُمَّ قالَ : ما جاءَ بِكَ يا أبَا الحَسَنِ ؟ وما حاجَتُكَ ؟ قالَ : فَذَكَرتُ لَهُ قَرابَتي وقِدَمي فِي الإِسلامِ ونُصرَتي لَهُ وجِهادي ، فَقالَ : يا عَلِيُّ صَدَقتَ ، فَأَنتَ أفضَلُ مِمّا تَذكُرُ .
فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، فاطِمَةُ تُزَوِّجُنيها ؟ فَقالَ : يا عَلِيُّ ، إنَّهُ قَد ذَكَرَها قَبلَكَ رِجالٌ ، فَذَكَرتُ ذلِكَ لَها ، فَرَأَيتُ الكَراهَةَ في وَجهِها ، ولكِن عَلى رِسلِكَ حَتّى أخرُجَ إلَيكَ . فَدَخَلَ عَلَيها فَقامَت إلَيهِ ، فَأَخَذَت رِداءَهُ ونَزَعَت نَعلَيهِ ، وأتَتهُ بِالوَضوءِ ، فَوَضَّأَتهُ بِيَدِها وغَسَلَت رِجلَيهِ ، ثُمَّ قَعَدَت ، فَقالَ لَها : يا فاطِمَةُ ، فَقالَت : لَبَّيكَ ! حاجَتُكَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : إنَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ مَن قَد عَرَفتِ قَرابَتَهُ وفَضلَهُ وإسلامَهُ ، وإنّي قَد سَأَلتُ ربّي أن يُزَوِّجَكِ خَيرَ خَلقِهِ وأحَبَّهُم إلَيهِ ، وقَد ذَكَرَ مِن أمرِكِ شَيئا ، فَما تَرَينَ ؟ فَسَكَتَت ولَم تُوَلِّ وَجهَها ، ولَم يرَ فيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَراهَةً ، فَقامَ وهُوَ يَقولُ : اللّهُ أكبَرُ ! سُكوتُها إقرارُها .
فَأَتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، زَوِّجها عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ ؛ فَإِنَّ اللّهَ قَد رَضِيَها لَهُ ورَضِيَهُ لَها . ۳

1.دِرعٌ حُطَميّة : هي منسوبة إلى بطن من عبد القيس يقال لهم : حُطَمة بن محارب ، كانوا يعملون الدروع (النهاية : ج ۱ ص ۴۰۲ «حطم») .

2.السنن الكبرى : ج ۷ ص ۳۸۳ ح ۱۴۳۵۱ ، المناقب للخوارزمي : ص ۳۳۵ ح ۳۵۶ ، الأخبار الموفّقيّات : ص ۳۷۵ ح ۲۳۰ نحوه ، البداية والنهاية : ج ۳ ص ۳۴۶ ؛ كشف الغمّة : ج ۱ ص ۳۶۴ وراجع مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۱۷۴ ح ۶۰۳ والطبقات الكبرى : ج ۸ ص ۲۰ .

3.الأمالي للطوسي : ص ۳۹ ح ۴۴ ، بشارة المصطفى : ص ۲۶۱ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 125578
صفحه از 644
پرینت  ارسال به