4 / 4
عبّاس
عبّاس ، جلوه عشق و ايثار ، تبلور رادمردى ، صفا و وقار ، و تجسّم شجاعت ، شهامت و كرامت است . او در ميان حماسه آفرينان كربلا و شهيدان تاريخ ، از چنان جايگاه بلند و مكانت والايى برخوردار است كه به گفته سيّد الساجدين ، زين العابدين عليه السلام :
عبّاس ، نزد خداى ـ تبارك و تعالى ـ منزلتى دارد كه همه شهدا در روز قيامت به خاطر آن ، بر او رشك مى برند.
او از مادرى بزرگوار از قبيله بنى كلاب كه شجاع ترين ، رزم آورترين و تيزتك ترين مردانِ روزگار را در خود داشت ، به سال 26 هجرى به دنيا آمد و در دامان پُرمهر او و در كنار برادران بى نظيرى چون حسن و حسين عليهما السلام ، باليد و رشد كرد .
كنيه آن بزرگوار ، «ابو الفضل» و «ابو قِربه (صاحب مَشك)» و القابش «سقّا» و «قمر بنى هاشم» بود .
عبّاس ، قامتى بلند ، سينه اى ستبر ، بازوانى توانمند و چهره اى بس زيبا داشت ، بدان سان كه او را «ماه بنى هاشم» مى گفتند .
او از آغاز قيام ابا عبد اللّه الحسين عليه السلام ، همراه و همدل امام حسين عليه السلام بود و در هنگامه نبرد كربلا ، پرچمدار سپاه ايشان . عبّاس ، به روزهاى سخت محاصره امام و يارانش ، سقايت سپاه و آبرسانى به كودكان را بر عهده داشت .
او در آستانه شب عاشورا ، در جمع همراهان حسين عليه السلام و هنگامى كه امام عليه السلام از آنها خواسته بود كه بروند ، اوّلين كسى بود كه با كلماتى سرشار از عشق و ايمان و آكنده از ايثار ، هم گامى و جان فشانى اش را اعلام كرد .
در كربلا ، شمر بن ذى الجوشن براى عبّاس عليه السلام و سه برادرش امان نامه آورد و آنها كه در آغاز حتّى از روياروى شدن با شمر نفرت داشتند ، در ردّ پيشنهاد سفاهت آميز شمر ، شكوهمند و استوار گفتند :
نفرين خدا بر تو و امان نامه ات! ... آيا به ما امان مى دهى در حالى كه پسر پيامبر خدا ، امان ندارد؟!
عبّاس عليه السلام ، در كلام معصومان عليهم السلام به ايثار ، تيزبينى ، استوارى در ايمان ، جهاد عظيم ، امتحان نيكو و جايگاه رشك آور در قيامت ، ستوده شده است .
قهرمان شكوهمند قيام كربلا و پشتيبان شكست ناپذير ابا عبد اللّه عليه السلام ، در هنگامه اوج تنهايى امام عليه السلام و در راه رساندن آب به كام هاى خشكيده و تشنه زنان و خردسالان ، شهد شهادت نوشيد .
غم شهادت او جان امام حسين عليه السلام را بسى فسُرد ، بدان گونه كه در كنار قامت خونينش از سرِ سوز ، در سوگ آن عزيز از دست رفته فرمود :
«اكنون پشتم شكست و چاره ام ناچار شد».