زمين ، انعطاف ناپذيرترين حقگزارِ صحنه هاى حقگزارى و حق مدارى ، و سخنورترين و چيره ترين بليغان در وادى آفرينشِ شكوهزادترين سخن ها ، خطابه ها و . . . است . به گفته سراينده علوى انديشى :
كَم لَهُ شَمسُ حِكمَةٍ تَتَمَنّى
غُرَّةُ الشَّمسِ أن تَكونَ سَماها .
او را بسى خورشيد حكمت است كه آرزو دارد
پرتو خورشيد ، آسمانِ آن باشد .
آيا مى توان بر معبر تاريخ ايستاد و اين فرازمندترين و شكوهمندترين قلّه وادى كرامت ، آزادى ، انسانيت و شرف را نديد ؟
آيا مى توان بر دشتستان زندگى نگريست و اين والاترين نماد عشق و عبادت ، جهاد و شهامت ، ايثار و صداقت ، ايمان و جلالت را نديد ؟
آيا مى شود كه قلمزنى ، صفحاتى را در موضوعى رقم زند و با همه وجود ، تمنّاىِ عطرآگين ساختن خامه را با نام و ياد على عليه السلام و گزارش والايى ها و ارجمندى هاى زندگى سراسر اقدام ، شور و جهاد و ايثار و . . . او نداشته باشد؟
به پندارم همه ، همه آنان كه انديشيده اند و واقعِ صادق اين پديده شگفتِ هستى را دريافته اند ، بر اين باورند كه چگونه قطره را شايد كه در ثناى اقيانوسْ سخن گويد ، و ذرّه را آيد كه در فضلِ خورشيد ، حماسه بسرايد و ... .
و اين قلم ...
و اين قلم ، هرگز بر اين باور نبود كه سخنى درخور ، در وصف آن آفتاب جهانتاب خواهد گفت و بخشى از شعاع ناپيدا كرانه وجود آن خورشيد حق را انعكاس خواهد داد و نَمى از يَمِ موج خيز فضايل و مناقب و عظمت هايش را عرضه خواهد كرد ؛ امّا به روزگارى كه به تدوين ميزان الحكمة همّت ورزيده بود ، در مدخَل