235
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج1

۱۲۱.مسند ابن حنبلـ به نقل از ابن عبّاس ، در سخن خداى متعال:«هنگامى كه كافران برايت نيرنگ كردند تا تو را در بند كشند»ـ: قريش ، شبى در مكّه مشورت كردند و يكى از آنها گفت: چون صبح شد ، محمّد را محكم به بند كشيد . و ديگرى گفت: او را بكُشيد . و يكى هم گفت: او را آواره كنيد .
پس خداى عز و جل پيامبرش را از آن آگاه كرد و على عليه السلام آن شب در بستر پيامبر صلى الله عليه و آله خوابيد و پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون رفت تا به غار درآمد و مشركان ، شب را به نگهبانى از على عليه السلام ـ به گمان اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله است ـ ، گذراندند و چون صبح شد ، به او روى آوردند و چون ديدند على عليه السلام است ، [ ناكام شدند و] خداوند ، مكرشان را به خودشان بازگردانْد . پس [ به على عليه السلام ]گفتند: همراهت (پيامبر صلى الله عليه و آله ) كجاست؟
فرمود: «نمى دانم» .
پس براى رديابى او رفتند . چون به كوه رسيدند ، كار بر ايشان مشتبه شد . از كوه ، بالا رفتند و از كنار غار گذشتند و چون بر درش تار عنكبوت ديدند ، گفتند: اگر داخل اين جا شده بود ، تارهاى عنكبوت ، باقى نمى مانْد .
پس پيامبر صلى الله عليه و آله سه شب در آن غار ماند .

۱۲۲.امام على عليه السلام :قريش ، پيوسته براى كشتن پيامبر صلى الله عليه و آله چاره انديشى مى كردند تا در نهايت ، حيله اى كردند كه روز مشورت در دار النَّدوَه بدان رسيدند و شيطان ملعون هم به چهره مرد يك چشم ثقيفى ، در جمع آنان حاضر بود .
آنان ، پيوسته بحث و بررسى كردند تا به اين نظر رسيدند كه از هر خاندان قريش ، مردى برگزيده شود و هر كدام شمشيرش را برگيرد و در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در بسترش خفته است ، به سراغ او بروند و همگى يكسر و يكباره او را با شمشيرهايشان بزنند و بكشند ، و چون او را كشتند ، قريش ، اين مردان را نگاه مى دارد و تسليم [ بنى هاشم] نمى كند و بدين گونه ، خونش هدر مى رود .
پس جبرئيل عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آمد و او را از آن آگاه ساخت و شبى را كه در آن گِرد هم مى آيند و ساعتى را هم كه به بسترش مى آيند ، به وى خبر داد و گفت كه در چه وقتى پيامبر خدا به سوى غار ، بيرون رود .
پيامبر صلى الله عليه و آله خبر را به من داد و فرمان داد كه در بسترش بخوابم و با [فدا كردن ]جانم از او محافظت كنم . به سرعت و از سرِ اطاعت و شادمانى اين كه به پاى او كشته مى شوم ، به اين كار ، مبادرت كردم .
پس پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و من در خوابگاهش خوابيدم و مردان قريش ، روى آوردند و يقين داشتند كه پيامبر خدا را مى كُشند . پس چون در اتاقى كه من بودم ، روبه روى هم قرار گرفتيم ، با شمشيرم در برابرشان ايستادگى كردم و آن گونه كه خدا و مردم مى دانند ، آنان را از خود راندم .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج1
234

۱۲۱.مسند ابن حنبل عن ابن عبّاسـ في قَولِهِ تَعالى :«وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِيُثْبِتُوكَ»ـ: تَشاوَرَت قُرَيشٌ لَيلَةً بِمَكَّةَ فَقالَ بَعضُهُم : إذا أصبَحَ فَأَثبِتوهُ بِالوِثاقِ ـ يُريدونَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ـ وقالَ بَعضُهُم : بَلِ اقتُلوهُ ، وقالَ بَعضُهُم : بَل أخرِجوهُ . فَأَطلَعَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ نَبِيَّهُ عَلى ذلِكَ ، فَباتَ عَلِيٌّ عَلى فِراشِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله تِلكَ اللَّيلَةَ ، وخَرَجَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله حَتّى لَحِقَ بِالغارِ ، وباتَ المُشرِكونَ يَحرُسونَ عَلِيّا يَحسَبونَهُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ، فَلَمّا أصبَحوا ثابوا إلَيهِ ، فَلَمّا رَأَوهُ عَلِيّا رَدَّ اللّهُ مَكرَهُم ، فَقالوا : أينَ صاحِبُكَ هذا ؟ قالَ : لا أدري ! فَاقتَصّوا أثَرَهُ ، فَلَمّا بَلَغُوا الجَبَلَ خُلِّطَ عَلَيهِم ۱ فَصَعِدوا فِي الجَبَلِ ، فَمَرّوا بِالغارِ ، فَرأَوا عَلى بابِهِ نَسجَ العَنكَبوتِ فَقالوا : لَو دَخَلَ هاهُنا لَم يَكُن نَسجُ العَنكَبوتِ عَلى بابِهِ ، فَمَكَثَ فيهِ ثَلاثَ لَيالٍ . ۲

۱۲۲.الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ قُرَيشا لَم تَزَل تَخَيَّلُ الآراءَ وتَعمَلُ الحِيَلَ في قَتلِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله حَتّى كانَ آخِرُ مَا اجتَمَعَت في ذلِكَ يَومَ الدّارِ ـ دارِالنَّدوَةِ ـ وإبليسُ المَلعونُ حاضِرٌ في صورَةِ أعوَرِ ثَقيفٍ ، فَلَم تَزَل تَضرِبُ أمرَها ظَهرا لِبَطنٍ حَتَّى اجتَمَعَت آراؤُها علَى أن يَنتَدِبَ مِن كُلِّ فَخِذٍ مِن قُرَيشٍ رَجُلٌ ، ثُمَّ يأخُذَ كُلُّ رَجُلٍ مِنهُم سَيفَهُ ثُمَّ يَأتِيَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله وهُوَ نائِمٌ عَلى فِراشِهِ فَيَضرِبونَهُ جَميعا بِأَسيافِهِم ضَربَةَ رَجُلٍ واحِدٍ فَيَقتُلوهُ ، وإذا قَتَلوهُ مَنَعَت قُرَيشٌ رِجالَها ولَم تُسَلِّمها ، فَيَمضي دَمُهُ هَدَرا .
فَهَبَطَ جَبرَئيلُ عليه السلام عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَأَنبَأَهُ بِذلِكَ وأخبَرَهُ بِاللَّيلَةِ الَّتي يَجتَمِعونَ فيها وَالسَّاعَةِ الَّتي يَأتونَ فِراشَهُ فيها ، وأمَرَهُ بِالخُروجِ فِي الوَقتِ الَّذي خَرَجَ فيه إلَى الغارِ ، فَأَخبَرَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالخَبَرِ ، وأمَرَني أن أضطَجِعَ في مَضجَعِهِ وأقِيَهُ بِنَفسي ، فَأَسرَعتُ إلى ذلِكَ مُطيعا لَهُ مَسرورا لِنَفسي بِأَن اُقتَلَ دونَهُ ، فَمَضى عليه السلام لِوَجهِهِ ، وَاضطَجَعتُ في مَضجَعِهِ ، وأقبَلَت رَجّالاتُ قُرَيشٍ موقِنَةً في أنفُسِها أن تَقتُلَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ، فَلَمَّا استَوى بي وبِهِمُ البَيتُ الَّذي أنَا فيهِ ناهَضتُهُم بِسَيفي ، فَدَفَعتُهُم عَن نَفسي بِما قَد عَلِمَهُ اللّهُ وَالنّاسُ . ۳

1.في المصادر الاُخرى: «اختلط عليهم» ، وهو الأنسب.

2.مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۷۴۴ ح ۳۲۵۱ ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج۵ ص۳۸۹ ح۹۷۴۳، المعجم الكبير : ج۱۱ ص۳۲۲ ح۱۲۱۵۵، الدرّ المنثور : ج ۴ ص ۵۰ ؛ مجمع البيان : ج ۴ ص ۸۲۶ .

3.الخصال : ص۳۶۶ ح۵۸ عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 126005
صفحه از 644
پرینت  ارسال به