۱۳۰.الأمالى ، طوسىـ به نقل از مجاهد ـ: عايشه به پدرش و بودن او با پيامبر خدا در غار باليد . پس عبد اللّه بن شدّاد بن هاد گفت : تو كجا و على بن ابى طالب عليه السلام كجا ، آن گاه كه در جاى پيامبر صلى الله عليه و آله خوابيد ، در حالى كه كشته شدنش را مى ديد؟! ديگر عايشه ساكت ماند و پاسخى نداشت .
۱۳۱.الطبقات الكبرىـ به نقل از محمّد بن عمارة بن خزيمة بن ثابت ـ:على عليه السلام در نيمه ربيع الأوّل وارد شد و پيامبر صلى الله عليه و آله هنوز از قُبا نرفته بود .
۱۳۲.الأمالى ، طوسىـ به نقل از امّ هانى دختر ابو طالب ـ: چون خداوند متعال ، پيامبرش را به هجرتْ فرمان داد و او على عليه السلام را در بسترش خوابانْد و با بالاپوش حَضرَمى اش او را پوشاند ، بيرون آمد و ديد كه جنگاوران قريش بر در خانه اش نشسته اند . پس مشتى خاك برداشت و بر سرِ آنان پاشيد و هيچ يك از آنان متوجّه وى نشدند و به خانه من درآمد .
و چون صبح شد ، به من روى كرد و گفت : «اى امّ هانى! مژده ده كه اين جبرئيل عليه السلام به من خبر مى دهد كه خداوند عز و جل على را از دست دشمنانش نجات داده است» .
پيامبر خدا ، صبح دم به غار ثور رفت و سه روز در آن جا بود تا جستجوگران ، دست [از تعقيب ]برداشتند . سپس در پىِ على عليه السلام فرستاد و به او فرمان داد تا كارهايش را انجام دهد و امانت هايش را به صاحبان آنها برگردانَد .
ر . ك : ج 9 ، ص 481 (كمال از خود گذشتگى) .