273
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج1

۱۴۶.الإرشادـ به نقل از صالح بن كيسان ـ: عثمان بن عفّان بر سعيد بن عاص گذشت و گفت : بيا به نزد فرمان رواى مؤمنان ، عمر بن خطّاب برويم و به گفتگو بپردازيم . پس رفتند .
[ سعيد بن عاص] مى گويد : امّا عثمان در جايى نشست كه دوست داشت ؛ ولى من به كناره جمعيت خزيدم . پس عمر به من نگريست و گفت : چه شده است ؟ از من چيزى به دل دارى؟ آيا مى پندارى كه من پدرت را كشتم ؟ به خدا سوگند ، دوست داشتم كه من كشنده اش بودم و اگر او را كشته بودم ، از كشتن كافر ، پوزش نمى خواستم ؛ امّا من در جنگ بدر بر او گذشتم و ديدم كه همچون گاوى كه با شاخش زمين را شخم مى زند ، در پى درگيرى است و دهانش چون قورباغه كف كرده است . چون چنين ديدم ، از او ترسيدم و كناره گرفتم . به من گفت : كجا اى پسر خطّاب؟ و على ، آهنگ او كرد و به وى دست يافت و به خدا سوگند ، از جايم دور نشده بودم كه على او را كشت .
[ سعيد بن عاص] مى گويد : على عليه السلام در مجلس ، حاضر بود و فرمود : خدايا ، ببخش! شرك با آنچه در آن بود ، رفت و اسلام ، گذشته را محو كرد . پس تو را چه شده كه مردم را تهييج مى كنى؟
عمر ، [از مجادله] دست كشيد . سعيد گفت: آگاه باش كه من خشنود نمى شدم كه قاتل پدرم جز پسر عموى او (پيامبر صلى الله عليه و آله ) ، على بن ابى طالب باشد .

۱۴۷.الإرشادـ به نقل از زُهْرى ـ: چون پيامبر خدا دانست كه نوفل بن خُوَيلِد در بدر حاضر شده است ، فرمود: «خدايا! مرا از نوفل ، كفايت كن» .
پس چون قريشْ شكافته و در هم شكسته شد ، على بن ابى طالب عليه السلام او را ديد كه حيران است و نمى داند چه كند . پس به سوى او رفت و با شمشير ، ضربه اى به او زد كه در سپر چرمى اش گير كرد . پس على عليه السلام آن را بيرون كشيد و ضربه اى بر ساق پايش ـ كه زرهش آن را نمى پوشاند ـ ، وارد ساخت و آن را قطع كرد و سپس ، كارش را تمام كرد و او را كشت .
چون [على عليه السلام ] به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بازگشت ، شنيد كه مى فرمايد: «چه كسى از نوفل خبر دارد؟» .
به ايشان گفت: اى پيامبر خدا! من او را كشتم .
پيامبر صلى الله عليه و آله تكبير گفت و گفت : «سپاس ، خدايى را كه دعايم را درباره او اجابت كرد!» .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج1
272

۱۴۶.الإرشاد عن صالح بن كيسان :مَرَّ عُثمانُ بنُ عَفّانَ بِسَعيدِ بنِ العاصِ فَقالَ : اِنطَلِق بِنا إلى أميرِ المُؤمِنينَ عُمَرَ بنِ الخَطّابِ نَتَحَدَّثُ عِندَهُ ، فَانطَلَقا ، قالَ [سَعيدُ بنُ العاصِ] : فَأَمّا عُثمانُ فَصارَ إلى مَجلِسِهِ الَّذي يَشتَهيهِ ، وأمّا أَنا فَمِلتُ إلى ناحِيَةِ القَومِ ، فَنَظَرَ إلَيَّ عُمَرُ وقالَ : ما لي أراكَ كَأَنَّ في نَفسِكَ عَلَيَّ شَيئا ؟ أ تَظُنُّ أنّي قَتَلتُ أباكَ ؟ وَاللّهِ لَوَدِدتُ أنّي كُنتُ قاتِلَهُ ، ولَو قَتَلتُهُ لَم أعتَذِر مِن قَتلِ كافِرٍ ، لكِنَّني مَرَرتُ بِهِ يَومَ بَدرٍ فَرَأَيتُهُ يَبحَثُ لِلقِتالِ كَما يَبحَثُ الثَّورُ بِقَرنِهِ ، وإذا شِدقاهُ قَد أزبَدا ۱ كَالوَزَغِ ، فَلَمّا رَأَيتُ ذلِكَ هِبتُهُ ورُغتُ عَنهُ ، فَقالَ : إلى أينَ يَابنَ الخَطّابِ ؟ وصَمَدَ لَهُ عَلِيٌّ فَتَناوَلَهُ ، فَوَاللّهِ ما رِمتُ مَكاني حَتّى قَتَلَهُ .
قالَ : وكانَ عَلِيٌّ عليه السلام حاضِرا فِي المَجلِسِ ، فَقالَ : اللّهُمَّ غَفرا ؟ ! ذَهَبَ الشِّركُ بِما فيهِ ، ومَحَا الإِسلامُ ما تَقَدَّمَ ، فَمالَكَ تُهَيِّجُ النّاسَ ! فَكَفَّ عُمَرُ . قالَ سَعيدٌ : أما إنَّهُ ما كانَ يَسُرُّني أن يَكونَ قاتِلُ أبي غَيرَ ابنِ عَمِّهِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ . ۲

۱۴۷.الإرشاد عن الزهري :لَمّا عَرَفَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حُضورَ نَوفَلِ بنِ خُوَيلِدٍ بَدرا قالَ : اللّهُمَّ اكفِني نَوفلاً ، فَلَمَّا انكَشَفَت قُرَيشٌ رَآهُ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام وقَد تَحَيَّرَ لا يَدري ما يَصنَعُ ، فَصَمَدَ لَهُ ثُمَّ ضَرَبَهُ بِالسَّيفِ فَنَشَبَ في حَجَفَتِهِ ۳ فَانتَزَعَهُ مِنها ، ثُمَّ ضَرَبَ بِهِ ساقَهُ ـ وكانَت دِرعُهُ مُشَمَّرَةً ۴ ـ فَقَطَعَها ، ثُمَّ أجهَزَ عَلَيهِ فَقَتَلَهُ .
فَلَمّا عادَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله سَمِعَهُ يَقولُ : مَن لَهُ عِلمٌ بِنَوفَلٍ ؟ فَقالَ لَهُ : أنَا قَتَلتُهُ يا رَسولَ اللّهِ ، فَكَبَّرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي أجابَ دَعوَتي فيهِ . ۵

1.تزبّد الإنسان : إذا غضب وظهر على صِماغيه زبدتان (لسان العرب : ج ۳ ص ۱۹۳ «زبد») .

2.الإرشاد : ج ۱ ص ۷۵ ، كشف الغمّة : ج ۱ ص ۱۸۶ وراجع المغازي : ج ۱ ص ۹۲ وشرح نهج البلاغة : ج ۱۴ ص ۱۴۴ .

3.يقال للتُّرس إذا كان من جلود ليس فيه خشب ولا عقب: حَجفَة ودرقة (الصحاح : ج ۴ ص ۱۳۴۱ «حجف») .

4.مِن شمَّر الإزار والثوب تشميرا : رَفَعَه (لسان العرب : ج ۴ ص ۴۲۸ «شمر») .

5.الإرشاد : ج ۱ ص ۷۶ ، كشف الغمّة : ج ۱ ص ۱۸۷ وراجع المغازي : ج ۱ ص ۹۱ و ۹۲ ودلائل النبوّة للبيهقي : ج ۳ ص ۹۴ و شرح نهج البلاغة : ج ۱۴ ص ۱۴۳ و ۱۴۴ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 112299
صفحه از 644
پرینت  ارسال به