۱۵۵.تاريخ الطبرىـ به نقل از سُدّى ، در ذكر جنگ اُحد ـ: طلحة بن عثمان ، پرچمدار مشركان ، برخاست و گفت: اى گروه اصحاب محمّد! شما مى پنداريد كه خداوند ، ما را با شمشيرهاى شما به آتش مى رانَد و شما را با شمشيرهاى ما به بهشت مى بَرد . اكنون آيا از ميان شما كسى هست كه خداوند او را با شمشير من به بهشت ببرد يا مرا با شمشير او روانه دوزخ كند؟
على بن ابى طالب عليه السلام در برابر او برخاست و گفت: «سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، از تو جدا نمى شوم تا تو را با شمشيرم روانه دوزخ كنم يا تو مرا با شمشيرت به بهشت بفرستى» .
پس على عليه السلام ضربه اى بر او وارد كرد و پايش را قطع كرد . وى افتاد و عورتش پيدا شد و گفت: اى پسر عمو! تو را به خدا سوگند مى دهم كه [حقّ] خويشاوندى را رعايت كنى .
پس على عليه السلام رهايش كرد و پيامبر خدا ، تكبير گفت و از على عليه السلام پرسيد: «چه چيزى تو را از تمام كردن كارش باز داشت؟» .
گفت: «پسرعمويم چون عورتش پيدا شد ، مرا سوگند داد . پس ، از او خجالت كشيدم» .
۱۵۶.الإرشادـ به نقل از ابن اسحاق ـ: پرچمدار قريش در جنگ اُحد ، طلحة بن طلحة بن عبد العُزّى بن عثمان بن عبد الدار بود كه على بن ابى طالب عليه السلام وى را كشت و پسرش ابو سعيد بن طلحه و برادرش كلدة بن ابى طلحه را نيز كشت .
و عبد اللّه بن حميد بن زهرة بن حارث بن اسد بن عبد العزّى و ابو الحَكم بن اخنس بن شريق ثقفى و وليد بن ابى حذيفة بن مغيره و برادرش اميّة بن ابى حذيفة بن مغيره و ارطات بن شُرَحبيل و هشام بن اميّه و عمرو بن عبد اللّه جمحى و بِشر بن مالك و صُواب ، وابسته بنى عبد الدار ، را نيز كشت .
پس پيروزى با او بود و بازگشت مردم به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله پس از فرارشان ، به سبب ايستادگى و دفاع على عليه السلام به تنهايى از پيامبر صلى الله عليه و آله بود .
و در آن روز ، سرزنش خداى متعال ، متوجّه همه مسلمانان فرارى شد ، جز او و مردانى از انصار كه در كنار وى استوار ماندند كه هشت نفر بودند و چهار يا پنج نفر هم گفته شده است و حجّاج بن علاط سلمى ، درباره كسانى كه على عليه السلام در اُحد كشت و توانايى او در جنگ و امتحان نيكويى كه داد ، سروده است:
خدا چه مدافعى از حزب خود دارد!
مقصودم پور فاطمه است؛ همو كه خويشانى كريم دارد .
دست مريزاد با آن ضربه برق آسايت
كه طُلَيحه را به رو به زمين افكند!
و چون شير شرزه بر آنان سخت گرفتى و تار و مارشان كردى
در دامنه كوه ، آن گاه كه سرازير شدند .
و شمشيرت را از خون سيراب كردى و نگذاشتى
تا سيراب نشده ، تشنه باز گردد .