۲۲۶.صحيح البخارىـ به نقل از عبيداللّه بن ابى رافع ـ: شنيدم كه على عليه السلام مى گويد: پيامبر خدا ، من و زبير و مقداد را فرستاد و فرمود: «برويد تا به بوستان خاخ ۱ برسيد . در آن جا زنى در كجاوه شتر نشسته است و نامه اى همراه دارد . آن را از وى بگيريد» .
ما به تاخت رفتيم تا به بوستان رسيديم . آن زن را در كجاوه ديديم و به او گفتيم: نامه را بيرون آور!
گفت: نامه اى همراه من نيست!
گفتيم: يا نامه را بيرون آور يا لباس هايت را مى كَنيم . پس آن زن ، نامه را از لاى گيسوان به هم بافته اش بيرون آورد و ما آن را نزد پيامبر خدا آورديم .
۲۲۷.تاريخ الطبرىـ به نقل از عبد اللّه بن ابى نجيح ـ: چون پيامبر صلى الله عليه و آله سپاه خود را از ذى طُوى دسته دسته كرد ، به زبير ، فرمانده جناح چپ لشكر ، فرمان داد كه با نفراتش از كُدَى ۲ وارد شوند و به سعد بن عباده فرمان داد كه با گروه ديگرى از كِداء ۳ وارد شوند .
برخى آگاهان مى گويند: سعد ، هنگامى كه رو به مكّه داشت ، گفت: امروز ، روز جنگ است . امروز ، حُرمت ، شكسته مى شود . يكى از مهاجران ، آن را شنيد و گفت: اى پيامبر خدا! آنچه را سعد بن عباده مى گويد ، بشنو ؛ و ما مطمئن نيستيم كه حمله اى به قريش نداشته باشد!
پس پيامبر خدا به على بن ابى طالب عليه السلام فرمود: «خود را به او برسان و پرچم را بگير و تو با پرچم ، وارد مكّه شو» .
1.بوستان خاخ ، جايى ميان مكّه و مدينه و نزديك حمراء الأسد از سوى مدينه است (معجم البلدان : ج ۲ ص ۳۳۵) .
2.كُدَى ، گردنه اى در پايين مكّه است كه نزديك باب العمره مسجد الحرام است (لسان العرب : ماده «كدا») .
3.كداء ، گردنه اى در بالاى مكّه و نزديك به مقبره هاست و به آن «معلى» هم مى گويند (لسان العرب : ماده «كدا») .