۲۳۸.الطبقات الكبرىـ به نقل از براء بن عازب و زيد بن ارقم ـ: چون جنگ «جَيشُ العُسرة» يا همان «تبوك» پيش آمد ، پيامبر خدا به على بن ابى طالب عليه السلام فرمود: «چاره اى نيست ، جز آن كه يا من بمانم يا تو» .
سپس على عليه السلام را به جاى خود نهاد و چون براى جنگ از مدينه بيرون رفت ، برخى مردم [منافق ]گفتند: على را بر جا ننهاد ، مگر به خاطر چيزى كه از او ناپسند داشت!
اين گفته به [گوش] على عليه السلام رسيد . پس در پى پيامبر خدا رفت تا به ايشان رسيد . پيامبر صلى الله عليه و آله به وى فرمود: «چه چيزْ تو را به اين جا كشانده است؟» .
على عليه السلام گفت: هيچ چيز ، جز آن كه شنيدم برخى مردمان مى گويند از آن رو مرا بر جا نهادى كه چيزى را از من ناپسند داشتى .
پيامبر خدا خنديد و فرمود: «اى على! آيا خشنود نمى شوى از اين كه براى من همچون هارون براى موسى باشى ، جز آن كه تو پيامبر نيستى؟» .
گفت: چرا ، اى پيامبر خدا!
فرمود: «به راستى كه اين چنين است» .