۲۳۹.تاريخ الطبرىـ به نقل از ابن اسحاق ، درباره حركت پيامبر صلى الله عليه و آله براى جنگ تبوك ـ:پيامبر خدا ، على بن ابى طالب عليه السلام را به جاى خود بر خاندانش گمارد و به او فرمان داد كه در ميان آنان بمانَد و سباع بن عرفطه از قبيله بنى غِفار را به جاى خود بر مدينه گذاشت .
پس منافقان ، شايعه ساختند و گفتند: على را جز از روى سرسنگينى و خوارشمردنش بر جاى ننهاد!
چون منافقان اين را گفتند، على عليه السلام سلاحش را برگرفت و بيرون آمد تا در «جرف» به پيامبر خدا رسيد و گفت: اى پيامبر خدا! منافقان پنداشته اند چون كه تو با من سرسنگين شده اى و مرا به چيزى نگرفته اى ، مرا در مدينه نهاده اى !
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «دروغ گفته اند ؛ بلكه من به خاطر نبودنم [در مدينه] تو را بر جاى خود نهادم . پس بازگرد و جانشين من در خاندان من و خاندان خودت باش . ۱ اى على! آيا خشنود نمى شوى كه تو براى من همچون هارون براى موسى باشى ، جز آن كه پيامبرى پس از من نيست؟» .
على عليه السلام به مدينه بازگشت و پيامبر خدا به سفرش ادامه داد .
۲۴۰.الإرشادـ در جنگ تبوك ـ: خداوند ـ كه نامش مبارك و بلند باد ـ ، به پيامبرش وحى كرد كه خود او به اين جنگ برود و مردم را براى كوچ به همراهى برانگيزد و او را آگاه ساخت كه در آن سفر ، نيازى به جنگ ندارد و دچار پيكار با دشمن نمى شود و كارها بى شمشير ، رام او خواهد شد و فرمان خروج ، تنها براى آزمودن اصحاب اوست تا فرمانبردار و نافرمان ، از هم جدا شوند و آنچه در نهان دارند ، آشكار شود .
پيامبر صلى الله عليه و آله از آنان خواست كه به سوى سرزمين روم حركت كنند ، در حالى كه ميوه هايشان رسيده بود و گرما بر آنان سخت گشته بود . از اين رو ، بيشتر آنان به جهت بردن سود نقد محصولات ، آزمندى در تأمين و اصلاح زندگى ، دلهره از شدّت گرما و دورى راه و برخورد با دشمن ، از فرمان ايشان ، سر باز زدند .
سپس گروهى از آنان با گران جانى و دشوارى به پا خاستند و گروهى هم تخلّف كردند .
چون پيامبر خدا اراده رفتن كرد ، امير مؤمنان را به جاى خود در ميان خاندان و فرزندان و همسران و هجرتگاهش (مدينه) گمارد و بدو فرمود: «اى على! مدينه جز با من يا تو سامان نمى يابد»؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله از نيّت هاى ناپاك سرانِ مشركان و بسيارى از مردم مكّه و اطراف آن ـ كه با آنان جنگيده و خونشان را ريخته بود ـ ، آگاه بود و بيم آن داشت كه چون از مدينه دور شود و به سرزمين روم برسد ، آنان مدينه را بگيرند و يا حادثه ديگرى بيافرينند و تا كسى در مدينه نمى بود كه جاى او را بگيرد ، از جنايت آنان و تباهكارى در هجرتگاهش و وقوع پيشامد ناگوار براى خاندانش و ساكنان مدينه ايمن نبود و مى دانست كه جز امير مؤمنان ، كس ديگرى در ترساندن دشمن و حراست از هجرتگاه (مدينه) و پاسدارى از ساكنان آن ، جاى او را نمى گيرد . پس آشكارا او را به جاى خود نهاد و به امامت او پس از خود ، تصريح كرد .
و اين ، در روايات بسيارى آمده است كه چون منافقان دانستند پيامبر خدا ، على عليه السلام را به جاى خود بر مدينه گمارده است ، بر او حسد بردند و ماندن او پس از بيرون رفتن پيامبر صلى الله عليه و آله بر آنان گران آمد و دانستند كه شهر با وجود او نگاهبانى مى شود و دشمن نمى تواند در آن طمع كند .
پس اين ناراحتشان كرد ؛ چون انتظار داشتند كه على عليه السلام با پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون برود تا به آرزويشان برسند ؛ يعنى تباهكارى و به هم زدن اوضاع به هنگام دورى پيامبر صلى الله عليه و آله از مدينه و نبودن نگهبانى كه از او بترسند و بهراسند . آنان بر راحتى و آسايش او و غنودنش در برِ زن و فرزند ، در برابر سختى و مشقّت هاى سفر و خطر براى كسانى كه بيرون رفتند ، رشك بردند و برايش شايعه ساختند و گفتند : پيامبر خدا ، او را نه از روى گراميداشت و بزرگداشت و محبّتش ، بلكه از روى سرسنگينى ، بر جاى نهاده است !
با اين شايعه دروغين به او بهتان زدند ، مانند قريش كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله با اوصاف جنون و شاعرى و سحر و كهانت ، بهتان مى زدند ، با آن كه مى دانستند كه او اين گونه نيست و بر خلاف آن است . منافقان مدينه نيز مى دانستند كه امير مؤمنان ، نه آن است كه آنان شايع كرده اند و او از نزديك ترين افراد به پيامبر صلى الله عليه و آله و محبوب ترين ، پُربهره ترين و برترين مردم نزد اوست .
چون شايعه منافقان به امير مؤمنان رسيد ، به قصد تكذيب و آشكار كردن رسوايى ايشان ، به پيامبر صلى الله عليه و آله ملحق شد و گفت : اى پيامبر خدا ! منافقان مى پندارند كه تو مرا از روى سرسنگينى و نامهربانى بر جاى نهاده اى!
پيامبر خدا به او فرمود : «اى برادر من! به جاى خود بازگرد كه مدينه جز با من يا تو سامان نمى يابد . تو جانشين من در خاندان و هجرتگاه و قوم من هستى . آيا خشنود نمى شوى كه براى من همچون هارون براى موسى باشى ، جز آن كه پيامبرى پس از من نيست؟» .