۲۴۹.المستدرك على الصحيحينـ به نقل از جميع بن عمير ليثى ـ: نزد عبد اللّه بن عمر آمدم و درباره على عليه السلام از او پرسيدم . مرا نكوهش كرد و گفت : آيا برايت از على عليه السلام نگويم ؟ اين خانه پيامبر خدا در مسجد است و اين خانه على عليه السلام است . پيامبر خدا ، ابو بكر و عمر را با [ آيه هاى ]برائت به سوى مردم مكّه فرستاد . روانه كه شدند ، سوارى را ديدند . گفتند : اين كيست ؟
فرمود : «من على هستم . اى ابو بكر ! نوشته اى را كه با توست ، بده» .
گفت : براى چه ؟!
فرمود : «به خدا سوگند ، چيزى جز خير و نيكى نمى دانم» .
على عليه السلام نوشته را گرفت و بُرد و ابو بكر و عمر به مدينه بازگشتند و گفتند : اى پيامبر خدا ! چه چيزى درباره ما [ رخ داده ] است؟ فرمود : «چيزى جز خير نيست ؛ ولى به من گفته شد: چنين باشد كه [آن را كسى ]از جانب تو ، جز خودت يا مردى از [ خاندان ] خودت ابلاغ نكند» .
۲۵۰.الإرشاد:در ماجراى برائت آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله ، آن (آيه هاى برائت) را به ابو بكر داد تا با آن ، پيمان با مشركان را به كنار افكند . هنوز دور نشده بود كه جبرئيل عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و گفت : خداوند بر تو درود مى فرستد و مى گويد : «از جانب تو ، جز خودت يا مردى از [خاندان] تو [ پيام را ]نمى رسانَد» .
پيامبر خدا ، على عليه السلام را خواست و به او فرمود : «بر عَضباء ، شتر من ، سوار شو و به ابو بكر برس و [ آيه هاى ]برائت را از دست او بگير و آنها را به مكّه برسان و پيمان مشركان را به پيش خودشان بينداز و ابو بكر را مخيّر كن كه يا در ركاب تو بيايد يا به سوى من بازگردد» .
امير مؤمنان بر «عَضباء» ، شتر پيامبر خدا ، سوار شد و رفت تا به ابو بكر رسيد . چون ابو بكر ، على عليه السلام را ديد ، هراسان شد و به پيشبازش آمد و گفت : اى ابو الحسن! براى چه آمده اى؟ آيا همراه من مى آيى يا به منظور ديگرى آمده اى؟
امير مؤمنان به او فرمود : «پيامبر خدا به من فرمان داده است كه به تو برسم و آيه هاى برائت را از تو بگيرم و با آنها ، پيمان مشركان را به پيش خودشان بيفكنم و به من فرمان داده كه تو را مخيّر كنم كه يا با من بيايى و يا به سوى او بازگردى» .
ابو بكر گفت : به سوى او باز مى گردم . به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله بازگشت و چون بر او وارد شد ، گفت : اى پيامبر خدا ! تو مرا براى كارى شايسته ديدى كه بدان ، گردن ها به سويم كشيده شد و چون به سوى آن رو كردم ، مرا از آن بازگرداندى . براى چه ؟ آيا [آيه اى از] قرآن درباره من نازل شده است ؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «نه ؛ امّا جبرئيل امين از سوى خداوند عز و جل به نزد من آمد و اين گونه گفت: از جانب تو ، جز خودت يا مردى از خاندانت [ پيام را ]نمى رسانَد و على از من است و جز على از جانب من ابلاغ نمى كند» .