13 / 9
خدايا ! او را شفا بده
۲۸۷.امام على عليه السلام :بيمار شدم و پيامبر صلى الله عليه و آله به نزد من آمد ، در حالى كه مى گفتم : خدايا! اگر مرگم در رسيده ، راحتم كن ، و اگر نرسيده ، مرا از جا بلند كن و اگر [ اين بيمارى ، ]بلا و امتحان است ، شكيبايى ام ده .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چه گفتى؟» .
من [دعاى خود را] تكرار كردم .
پيامبر خدا فرمود : «خدايا! او را شفا بده . او را عافيت بخش !» .
سپس فرمود : «برخيز !» .
برخاستم و آن بيمارى ديگر به سراغم نيامد .
۲۸۸.امام على عليه السلام :بيمار شدم و پيامبر صلى الله عليه و آله به نزد من آمد ، در حالى كه مى گفتم : خدايا ! اگر اجلم سر رسيده ، راحتم كن ، و اگر هنوز مانده ، مرا شفا بده يا عافيت بخش و اگر بلاست ، شكيبايى ام ده .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چه گفتى ؟» .
برايش تكرار كردم .
او با دستش [ بر جاى درد ]كشيد و فرمود : «خدايا ! او را شفا بده يا عافيتش بخش !» .
من از آن پس ، ديگر به آن درد ، مبتلا نشدم .
۲۸۹.سنن الترمذىـ به نقل از شُعبة از عمرو بن مُرّه ، از عبد اللّه بن سلمه ، از امام على عليه السلام ـ:بيمار بودم . پيامبر خدا بر من گذشت ، در حالى كه مى گفتم : خدايا! اگر اجلم سر رسيده ، راحتم كن ، و اگر هنوز نرسيده ، مرا از جا بلند كن ، و اگر بلاست ، شكيبايى ام ده .
پيامبر خدا فرمود : «چه گفتى؟» .
من گفته ام را تكرار كردم .
پيامبر صلى الله عليه و آله پايش را به من زد و فرمود : «خدايا! او را عافيت (يا شفا ۱ ) ده» .
من ديگر به آن بيمارى مبتلا نشدم .