۳۰۹.امام زين العابدين عليه السلام :پيامبر خدا ، قبض روح شد ، در حالى كه سرش در دامان على عليه السلام بود .
۳۱۰.الطبقات الكبرىـ به نقل از شعبى ـ: پيامبر خدا وفات يافت ، در حالى كه سرش در دامان على عليه السلام بود و على عليه السلام غسلش داد و فضل [ بن عبّاس ] نِگَهش داشته بود و اسامه به فضل ، آب مى رساند .
۳۱۱.الطبقات الكبرىـ به نقل از ابو غَطَفان ـ: از ابن عبّاس پرسيدم : آيا ديدى هنگامى كه پيامبر خدا جان داد ، سرش در دامان كسى باشد؟
گفت : جان داد ، در حالى كه به سينه على عليه السلام تكيه داده بود .
گفتم : عروه برايم گفته است كه عايشه مى گويد : پيامبر خدا ، ميان سينه و گلوى من جان داد .
ابن عبّاس گفت : آيا مى فهمى [ چه مى گويى]؟! به خدا سوگند ، پيامبر خدا جان داد ، در حالى كه به سينه على عليه السلام تكيه داده بود و او و برادرم فضل بن عبّاس ، غسلش دادند .
۳۱۲.الطبقات الكبرىـ به نقل از عبد اللّه بن حارث ـ: چون پيامبر صلى الله عليه و آله قبض روح شد ، على عليه السلام برخاست و در را محكم بست . پس عبّاس به همراه بنى عبد المطّلب آمدند و بر در ايستادند و على عليه السلام مى گفت : «پدر و مادرم فدايت باد ! در زندگى و مرگ ، خوش بو بودى» و بويى خوش كه تاكنون مانندش را نيافته بودند ، در هوا پراكنده شده بود .
عبّاس به على عليه السلام گفت : مانند زنان ، گريه و زارى مكن و به كار پيامبر صلى الله عليه و آله بپرداز .
على عليه السلام فرمود : «فضل را به نزد من بياوريد» .
انصار گفتند : شما را به خدا سوگند مى دهيم كه ما را در [ غسل و كفن و نماز ]پيامبر خدا ، بى بهره مگذاريد . آنان ، يكى از مردانشان را به نام اوس بن خَولى داخل نمودند و او با يك دستش كوزه اى آب مى آورد . على عليه السلام دستش را زير پيراهن پيامبر صلى الله عليه و آله مى برد و او را غسل مى داد . فضل هم لباس را نگه مى داشت و آن مرد انصارى ، آب مى آورد و بر دست على عليه السلام پارچه اى بود كه دستش را در آن مى كرد و به زير پيراهن مى بُرد .