اين واجبِ مؤمنان را پيش ديد آنها نهاده است. آيا كسى مى تواند در وجوب پيروى از «عترت» كه هدايت آفرين و گم راهى زداست، ترديد كند؟!
نكته سوم ، آن كه تمسّك به اين دو «گران بها»، براى رسيدن به مقصد والا و مقصود اعلى و دستيابى به هدايت ، بسنده است و در وراى آن، جز ضلالت نخواهد بود :
«فمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَا الضَّلَـلُ .۱و پس از حق، چه چيزى است ، جز گم راهى؟» .
نكته چهارم ، آن كه حديث ثقلين، بدون هيچ ترديدى، «عصمت» عترت را رقم زده است . يكى بدان جهت كه پيامبر خدا، بدون هيچ قيد و شرطى، تمسّك بدانها را لازم شمرده است. در اين صورت، آيا مى توان تصوّر كرد كه او امّت را به كسانى كه خود در لغزش اند، ارجاع داده و بدون قيد و شرط، چنگ انداختن به آموزه هاى آنان را لازم شمرده باشد؟!
ديگر آن كه آنان، همبر قرآنى هستند كه هرگز باطل در آن، راه ندارد. پس آنان نيز چنين خواهند بود.
جهت ديگر آن كه تمسّك به آنها، سدّى در برابر گم راهى است. اگر گم راهى بر كسانى روا باشد، كى گم راهى زدا توانند بود؟!