خواهد آمد ؛ امّا تأكيد داريم كه آنها نيز آهنگى بس فراتر و مقصودى بس عظيم تر از دوستى صورى و عادى دارند.
با اين كه بارها بر دوستى على عليه السلام تأكيد و تصريح شده بود، چه نيازى به اين همه رنج بردن و سختى ديدن مردمان بود كه بمانند و حرارت بچشند تا بشنوند كه : «على را دوست بداريد»؟
اين همه، نشانگر آن است كه پيامبر خدا از آن كلام، پيامى فراتر، سخنى نقش آفرين تر و مقصودى فرازمندتر داشت و به همين دليل نيز آن صحنه به يادماندنى را به امر الهى سامان داد و يك بار ديگر، ولى گوياتر، فراموش ناشدنى تر و بر جان ها جايگيرتر، پيامش را فرياد كرد. آيا هيچ خِردى از آن همه تمهيد و تأكيد، جز اين مى فهمد و هيچ خِردى، آن توجيه ناموجّه را برمى تابد؟!
«إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ .۱بى گمان، در آن براى كسى كه صاحبْ دل باشد يا گوش شنوا داشته و شاهد باشد، پند است» .
ب ـ قرائن موجود در خود واقعه
1 . نزول دو آيه (اكمال و ابلاغ)
بى گمان، آيات 3 و 67 از سوره مائده در جريان غدير و پس از آن كه پيامبر خدا على عليه السلام را فراز آورد و نيز پيش از سامان يافتن آن مراسم شكوهمند، براى تأكيد بر ابلاغِ حق در مشهد و منظر هزاران انسان و پس از بيان جمله : «هر كه من مولاى اويم ، على مولاى اوست» نازل شده است.
گزارش ها و نقل هاى اين حقيقت، بدان سان انبوه است كه جاى هيچ ترديدى را