559
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج1

كنند ـ ، امام عليه السلام آنان را از سرِ سوز، نفرين مى كند. ۱ آيا مى توان تصوّر كرد كه اين همه سوز و گداز، تأكيد و تنبّه، و تلاش و روشنگرى براى فراموش نشدن غدير، فقط براى اين است كه پيامبر خدا در جمله اى فرموده بود : «على را دوست داشته باشيد و او را يارى كنيد»؟!
آيا مى توان تصوّر كرد كه تهديد حاكمان براى به سكوت وا داشتن افراد، فقط براى اين بوده است كه نمى بايست جمله اى از پيامبر صلى الله عليه و آله (كه : «على را دوست داشته باشيد») به گوش ها و جان ها مى رسيد؟! تهديدى كه سبب مى شود پس از سوگند امام عليه السلام از ميان انبوهى از كسانى كه در آن هنگامه شگفتْ حضور داشتند، تنها عدّه اندكى پاسخ گويند و بسيارى از سرِ ترس و طمع، لب فرو بندند؟! شگفتا!

«چون غرض آمد، هنر پوشيده شد
/ صد حجاب از دل به سوى ديده شد».۲

سخن معصومان در تفسير حديث

گفتيم آنان كه در آن هنگام حضور داشتند، از جمله : «هر كه من مولاى اويم، اين [ على ]مولاى اوست»، ولايت و زعامت و امامت را فهميدند و بر اين پايه به على عليه السلام تبريك گفتند و او را ستودند. اديبان و شاعران نيز چنان فهميدند و آن حقيقت را در چكامه ها نهادند و به تاريخ سپردند. تيره دلان نيز چنان فهميدند ؛ ولى برنتابيدند و خيره سرى كردند و موضع گرفتند.
اكنون مى خواهيم بگوييم كه امامان معصوم عليهم السلام نيز در هنگام تفسير حديث، اين حقيقت را بارهاى بار ، علنى كرده اند. پس از اشاره به اين حقيقت، سخن را در اين قسمت به فرجام ببريم.
بارى، آن بزرگان و بزرگواران، آن اميران سخن و چشندگان جانِ علم نيز كه

1.ر . ك : ج ۲ ص ۳۴۱ (نفرين على به پنهان كنندگان) .

2.مثنوى مولوى .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج1
558

نادانى و فراموشىِ واقعه زدند، و چون اقدام عملى عليه آنان را ـ به دلايل و عللى كه در جاى خود آمده است ـ روا نمى دانست، از درگيرى و رويارويى تشنّج آفرين تن زد ؛ امّا واگويى حق و عرضه حقيقتِ ماوقع را در موقعيّت هاى مناسب، هرگز از دست نمى هشت.
اگر كسى از واقعِ امر سؤال مى كرد، امام عليه السلام حق را به صراحت مى نمود و اگر در مقامى در ميان مردم، موقعيّتى مناسب مى يافت، موضوع را طرح مى كرد و از كسانى كه شاهد جريان بودند، مى خواست كه آنچه را ديده اند، وا گويند و گاه نيز كسانى را كه در جوّ «تهديد» و «تطميع»، از بازگويى حقْ تن مى زدند، سوگند مى داد كه حق را آشكار نمايند و از اين كه حقيقت به فراموشى سپرده شود، جلوگيرى كنند.
اين گونه گواه طلبى ها كه در قلم و بيان محدّثان و مورّخان به «مُناشده» شهره گشته است، بسيار است، چه به روزگار انزوا و چه به روزگار خلافت، تا نسل جديد نيز حق را بداند و حقايق را بفهمد. از جمله آورده اند كه چون على عليه السلام به كوفه وارد شد، در ميان مردمان به پا خاست و فرمود :
شما را سوگند مى دهم هر آن كس كه حديث «هر كه من مولاى اويم، اين [ على ]مولاى اوست» را در روز غدير شنيده است، به پا خيزد و گواهى دهد.
پس عدّه اى از صحابه برمى خيزند... . ۱
على عليه السلام جاى در جاى بر اين حقيقت، پاى مى فشارَد و از آنان كه در غدير بوده اند، همى مى خواهد كه حقيقت را بگويند و از اين كه «حقْ» مكتوم بمانَد ، جلوگيرى كنند.
براى على عليه السلام اين وا گويى و اعتراف و گواهى دادنِ شاهدان ، بدان سان مهم است كه چون كسانى از گواهى دادنْ تن مى زنند ـ كسانى كه هرگز انتظار نمى رفت چنان

1.ر . ك : ج ۲ ص ۳۲۹ (سوگند دادن هاى على) .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 111381
صفحه از 644
پرینت  ارسال به