۱۱.الفصول المختارةـ در ذكر آنچه در شعب ابوطالب گذشت ـ: وقتى مردم خوابيدند ، ابوطالب ، به همراه امير مؤمنان آمد ، پس پيامبر خدا را بلند كرد و امير مؤمنان را در جايش خوابانْد . امير مؤمنان گفت: «اى پدر! من كشته مى شوم» . ابوطالب گفت:
پسركم صبر كن كه صبر ، سزاوارتر است
هر زنده اى سرانجامش مرگ است .
ما تو را در شدّت بلا بذل كرديم
به فداى اين نجيب زاده نجيب .
به فداى سرور شريف والا
و گشاده دست و بخشنده .
اگر مرگ در رسيد ، پس تير به تو رسيده است
كه برخى [ از تيرها] اصابت مى كند و برخى نه .
هر زنده اى گر چه دير بِزيَد
سهمى از تيرهاى مرگ مى گيرد .
پس اميرمؤمنان فرمود :
«آيا مرا به شكيبايى در يارى احمد فرمان مى دهى؟!
و به خدا سوگند ، آنچه گفتم ، از روى بى تابى نگفتم ؛
بلكه دوست داشتم يارى ام را آشكار كنم
و بدانى كه من ، همواره فرمانبردار تو بوده ام
و كوششم در يارى احمد ، براى خداست
پيامبرِ هدايت وستوده شده در كودكى وبزرگى».
۱۲.الكافىـ به نقل از اسحاق بن جعفر ـ: به ايشان (امام صادق عليه السلام ) گفته شد : آنان ادّعا مى كنند كه ابوطالب ، كافر بود .
فرمود: «دروغ مى گويند . چگونه كافر باشد و حال آن كه مى گويد:
آيا نمى دانيد كه ما محمّد را پيامبرى يافتيم
همچون موسى كه [ نامش] در اوّلين كتاب ، نگاشته شده است»؟!
و در حديثى ديگر آمده كه فرمود : «چگونه ابوطالبْ كافر باشد و حال آن كه مى گويد:
بى گمان دانستند كه فرزند ما دروغگو نيست
نزد ما و توجّهى به گفته هاى ياوه نمى شود .
روسپيدى كه با روى او از ابر سپيد ، باران مى طلبند
فريادرس يتيمان ، نگاهدار بيوگان»؟!