65
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج1

۱۳.إيمان أبى طالبـ به نقل از حسن بن جمهور عمى كه حديث را به پيشينيان نسبت مى دهد ـ:به ثابت بن جابر ـ كه شاعر و مشهور به «تأبّط شرّا» بود ـ ، گفته شد: سرور عرب كيست؟
گفت: آگاهتان مى كنم . سرور عرب ، ابوطالب پسر عبد المطّلب است .
و به احنف بن قيس تميمى ۱ گفته شد: اين حكمت ها را از كجا برگرفته اى ؟ و اين بردبارى را از كجا آموخته اى ؟ گفت: از حكيم عصرش و حليم روزگارش ، قيس بن عاصم منقرى . ۲
و به قيس گفته شد: بردبارى چه كس را ديدى كه اين گونه بردبارى ورزيدى؟ و دانش چه كسى را حمل كردى كه چنين دانا شدى؟
گفت: از بردبارى كه هيچ گاه قرار از كف نداده ، و حكيمى كه حكمتش پايان نگرفته است ، اَكثَم بن صيفى تميمى . ۳
و به اَكثَم گفته شد: از چه كس حكمت و رياست و بردبارى و سياست را فرا گرفتى؟
گفت: از هم پيمان حلم و ادب ، سرور عجم و عرب ، ابوطالب ، پسر عبدالمطّلب .

1.ر . ك : ج ۱۳ ص ۷۹ (احنف بن قيس) .

2.او قيس بن عاصم بن سنان بن خالد بن منقر بن عبيد بن مقاعس است . او با هيئت نمايندگى قبيله بنى تميم به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و سال نهم هجرى مسلمان شد و چون پيامبر صلى الله عليه و آله وى را ديد ، گفت: «اين ، سرورِ چادرنشينان است» . وى ، خردمند و بردبار و مشهور به حلم بود . به احنف بن قيس گفته شد: بردبارى را از چه كس آموختى؟ گفت: از قيس بن عاصم . روزى او را جلوى خانه اش ديدم كه بر سرين نشسته است و زانوهاى خود را به سينه چسبانده و حمايل شمشيرش را به دور پاهايش بسته و با قومش به گفتگو نشسته است كه ناگه ، مردى را كتف بسته و مرد ديگرى را كه كشته شده بود ، آوردند و گفته شد: اين برادرزاده ات ، پسرت را كشته است . به خدا سوگند ، قيس حمايل شمشير از پايش باز نكرد و سخنش را ناتمام نگذارد . پس از اتمام سخنش رو به برادرزاده اش كرد و گفت: اى پسر برادرم! كار بدى كردى ، نافرمانى پروردگارت را كردى و قطع رَحِم نمودى و پسر عمويت را كشتى ... سپس به پسر ديگرش گفت: پسرم! برخيز و بند از شانه هاى پسر عمويت بگشاى و برادرت را دفن كن و براى مادرش صد شتر ديه فرزندش را ببر ، كه او غريب است . حسن بصرى مى گويد: هنگامى كه وفات قيس بن عاصم رسيد ، پسرانش را فرا خواند و گفت: پسران من ! از من به خاطر بسپاريد كه هيچ كس براى شما خيرخواه تر از من نيست . هنگامى كه مُردم ، بزرگانتان را سرور كنيد و كوچك ترانِ خود را سرور مكنيد كه مردم ، بزرگان شما را نادان مى شمُرَند و نزد آنان ، خوار و سبك مى شويد . . . و مبادا كه از مردم چيزى بخواهيد كه آن ، آخرين راه چاره انسان است و براى من ، زنان نوحه خوان مياوريد كه شنيدم پيامبر خدا از زن نوحه خوان ، منع كرد (اُسد الغابة : ج ۴ ص ۴۱۱ ش ۴۳۷۰) .

3.او اكثم بن صيفى بن عبدالعُزّى است كه چون خبر ظهور پيامبر خدا به او رسيد ، دو نفر را به سوى ايشان فرستاد تا از تبارش و آنچه آورده ، بپرسند . پس پيامبر صلى الله عليه و آله آگاهشان كرد و برايشان آيه : «خداوند به عدل و احسان فرمان مى دهد . . .» (نحل : آيه ۹۰) را خواند . آن دو به سوى اكثم بازگشتند ، به او خبر دادند و آيه را بر او خواندند . چون اكثم آن را شنيد ، گفت: اى قوم! مى بينم كه او به نيكى هاى اخلاقى فرمان مى دهد و از زشتى هاى اخلاقى باز مى دارد . پس در اين امر ، پيشتاز باشيد و نه دنباله رو ؛ اوّل باشيد و نه آخر . پس اندكى نكشيد كه وفاتش در رسيد و به خاندانش سفارش كرد: شما را به تقواى الهى و پيوند با خويشان سفارش مى كنم كه بر اساس آن ، هيچ ريشه اى پوسيده و هيچ شاخه اى شكسته نمى شود (اُسد الغابة : ج ۱ ص ۲۷۲ ش ۲۱۸) .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج1
64

۱۳.إيمان أبي طالب عن الحسن بن جمهور العمي يرفعه :قيلَ لِتَأَبَّطَ شَرّا الشّاعِرِ ـ وَاسمُهُ ثابِتُ بنُ جابِرٍ ـ : مَن سَيِّدُ العَرَبِ ؟ فَقالَ : اُخبِرُكُم : سَيِّدُ العَرَبِ أبو طالِبِ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ . وقيلَ لِلأَحنَفِ بنِ قَيسٍ التَّميمِيِّ ۱ : مِن أينَ اقتَبَستَ هذِهِ الحِكَمَ ، وتَعَلَّمتَ هذَا الحِلمَ ؟ قالَ : مِن حَكيمِ عَصرِهِ وحَليمِ دَهرِهِ ؛ قَيسِ بنِ عاصِمٍ المِنقَرِيِّ ۲ . ولَقَد قيلَ لِقَيسٍ : حِلمَ مَن رَأَيتَ فَتَحَلَّمتَ ؟ وعِلمَ مَن رَوَيتَ فَتَعَلَّمتَ ؟ فَقالَ : مِنَ الحَليمِ الَّذي لَم تُحَلَّ قَطُّ حَبوَتُهُ ، وَالحَكيمِ الَّذي لَم تَنفَد قَطُّ حِكمَتُهُ ؛ أكثَمَ بنِ صَيفِيٍّ التَّميمِيِّ ۳ . ولَقَد قيلَ لِأَكثَمَ : مِمَّن تَعَلَّمتَ الحِكَمَ وَالرِّئاسَةَ وَالحِلمَ وَالسِّياسَةَ ؟ فَقالَ : مِن حَليفِ الحِلمِ وَالأَدَبِ ، سَيِّدِ العَجَمِ وَالعَرَبِ ؛ أبي طالِبِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ . ۴

1.راجع : ج ۱۳ ص ۷۸ (الأحنف بن قيس) .

2.هو قيس بن عاصم بن سنان بن خالد بن منقر بن عبيد بن مقاعس ، وفد على النبيّ صلى الله عليه و آله في وفد بني تميم وأسلم سنة تسع ، ولمّا رآه النبيّ صلى الله عليه و آله قال : هذا سيّد أهل الوبر . وكان عاقلاً حليما مشهورا بالحلم ، قيل للأحنف بن قيس : ممّن تعلّمت الحلم ؟ فقال : من قيس بن عاصم ؛ رأيته يوما قاعدا بفناء داره ، محتبيا بحمائل سيفه يحدّث قومه ، إذ اُتِيَ برجل مكتوف وآخر مقتول ، فقيل : هذا ابن أخيك قتل ابنك ، قال : فواللّه ما حلّ حبوته ولا قطع كلامه ، فلمّا أتمّه التفت إلى ابن أخيه فقال : يابن أخي ! بئسما فعلت ؛ أثمت بربّك ، وقطعت رحمك ، وقتلت ابن عمّك ... ثمّ قال لابن له آخر : قُم يا بنيّ إلى ابن عمّك فحلّ كتافه ، و وارِ أخاك ، وسُق إلى اُمّك مائة من الإبل دية ابنها فإنّها غريبة . قال الحسن البصري : لمّا حضرت قيس بن عاصم الوفاة دعا بنيه فقال : يا بنيّ احفظوا عنّي ، فلا أحد أنصح لكم منّي ، إذا أنا متّ فسودوا كباركم ولا تسودوا صغاركم فتسفّه الناس كباركم وتهونوا عليهم...، وإيّاكم ومسألة الناس فإنّها آخر كسب المرء، ولا تقيموا عَلَيَّ نائحة؛فإنّي سمعت رسول اللّه صلى الله عليه و آله نهى عن النائحة (اُسد الغابة : ج ۴ ص ۴۱۱ الرقم ۴۳۷۰) .

3.هو أكثم بن صيفي بن عبد العزّى ، ولمّا بلغه ظهور رسول اللّه صلى الله عليه و آله أرسل إليه رجلين يسألانه عن نسبه وما جاء به ، فأخبرهما وقرأ عليهما : «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاءِحْسَـنِ ...» الآية ، (النحل : ۹۰) . فعادا إلى أكثم فأخبراه وقرأ عليه الآية ، فلمّا سمع أكثم ذلك قال : يا قوم ، أراه يأمر بمكارم الأخلاق وينهى عن ملائمها ، فكونوا في هذا الأمر رؤوسا ولا تكونوا أذنابا ، وكونوا فيه أوّلاً ولا تكونوا فيه آخرا . فلم يلبث أن حضرته الوفاة فأوصى أهله : اُوصيكم بتقوى اللّه وصلة الرحم ؛ فإنّه لايبلى عليها أصل ، ولا يهتصر عليها فرع (اُسد الغابة : ج ۱ ص ۲۷۲ الرقم ۲۱۸) .

4.إيمان أبي طالب لفخّار بن معد : ص ۳۳۲ ، بحار الأنوار : ج ۳۵ ص ۱۳۳ ح ۷۸ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 112237
صفحه از 644
پرینت  ارسال به