۲۶.علل الشرائعـ به نقل از فاطمه بنت اسد ـ: من به درون كعبه رفتم و از ميوه ها و روزى هاى بهشتى خوردم . پس چون خواستم بيرون بيايم ، كسى مرا ندا داد: اى فاطمه! او را «على» بنام كه او على (بلند مرتبه) است و خداوندِ علىّ اعلى مى فرمايد : «نامش را از نام خود برگرفته ام و به ادب خود ، تربيتش كرده ام و بر دشوارى هاى دانشم آگاهش كرده ام . اوست كه بت ها را در خانه ام مى شكند ، و اوست كه بر بام خانه ام اذان مى گويد و مرا تقديس و تمجيد مى كند . پس خوشا به سعادت كسى كه دوستش بدارد و اطاعتش كند ، و واى بر كسى كه سرپيچى اش كند و دشمنش بدارد!» .
۲۷.ينابيع المودّةـ به نقل از عبّاس بن عبدالمطّلب ـ: هنگامى كه فاطمه بنت اسد ، على را به دنيا آورد ، او را به نام پدرش «اسد» ناميد ؛ ولى ابوطالب به اين ، راضى نشد و گفت: بيا تا شبى از كوه ابوقبيس بالا رويم و آفريدگار آسمان را بخوانيم ، شايد كه ما را به نام او آگاه كند .
پس شب هنگام ، حركت كردند و از كوه ابوقبيس بالا رفتند و خداى متعال را خواندند و ابوطالب ، اين شعر را سرود:
اى پروردگارِ شب تيره
و صبح روشن درخشنده!
حكم قطعى ات را برايمان بيان كن
كه اين پسر را چه بناميم .
پس آوايى از آسمان آمد و ابوطالب ، سرش را بالا كرد كه ناگاه ، لوحى همچون زمرّد سبز ديد كه چهار سطر در آن نوشته شده بود . آن را با دستانش گرفت و محكم به سينه اش چسبانْد . در آن چنين نوشته بود:
به فرزندى پاكيزه ، اختصاص يافته ايد
پاك و شريف و پسنديده .
و نامش از جانب [ خداى] قاهر و والا
«على» است ، برگرفته از «على» .
پس ابوطالب بسيار شادمان شد و براى خداى ـ تبارك و تعالى ـ به سجده افتاد و ده شتر ، عقيقه كرد . آن لوح ، به كعبه آويخته بود و بنى هاشم به آن بر قريش افتخار مى كرد تا آن كه در جنگ حجاج و ابن زبير ، ناپديد شد .