فال - صفحه 12

و في معناها ما في تحف العقول : قال الحسين في المصدر (تحف العقول : 482) : الحسن بن مسعود .
ابن مسعود : «دَخَلتُ على أبِي الحسنِ عليِّ بنِ محمّدٍ عليه السلام و قد نُكِبَت إصبَعي و تَلقّانِي راكِبٌ و صَدَمَ كتفِي ، و دخلتُ في زَحمَةٍ فَخَرَقُوا عليَّ بعضَ ثيابِي ، فقلتُ : كَفانِي اللّه ُ شَرَّكَ مِن يومٍ فما أيشَمَكَ ! فقال عليه السلام لي : يا حسنُ، هذا و أنتَ تَغشانا تَرمي بذنبِكَ مَن لا ذنبَ له ؟! قالَ الحسنُ : فَأثابَ إليَّ عَقلِي و تَبَيَّنتُ خَطاي ، فقلتُ : يا مولايَ أستَغفِرُ اللّه َ ، فقالَ : يا حسنُ ، ما ذَنبُ الأيّامِ حتّى صِرتُم تَتَشاءَمُونَ بها إذا جُوزِيتُم بأعمالِكُم فيها ؟! قال الحسنُ : أنا أستَغفِرُ اللّه َ أبَدا ، و هي تَوبَتي يا بنَ رسولِ اللّه ِ . قالَ : ما ينَفَعُكُم ، و لكنَّ اللّه َ يُعاقِبُكم بذَمِّها على ما لا ذَمَّ علَيها فيهِ ، أ ما عَلِمتَ يا حسنُ أنَّ اللّه َ هُو المُثيبُ و المُعاقِبُ و المُجازِي بالأعمالِ عاجِلاً و آجِلاً ؟! قلتُ : بلى يا مولايَ ، قالَ : لا تَعُدَّ و لا تَجعَلْ للأيّامِ صُنعا في حُكمِ اللّه ِ ، قالَ الحسنُ : بلى يا مولايَ» .
و الروايات السابقة ـ و لها نظائر في معناها ـ يستفاد منها أنَّ المِلاك في نحوسة هذه الأيّام النَّحسات هو تطيُّر عامّة الناس بها ، و للتطيُّر تأثير نفسانيّ كما سيأتي ، و هذه الروايات تعالج نحوستها التي تأتيها من قبل الطيرة بصرف النفس عن الطيرة إن قوي الإنسان على ذلك ، و بالالتجاء إلَى اللّه سبحانه و الاعتصام به بقرآن يتلوه أو دعاءٍ يدعو به إن لم يَقوَ عليه بنفسه .
و حَمَل بعضُهم هذه الروايات المسلّمة لنحوسة بعض الأيّام علَى التقيَّة ، و ليس بذاك البعيد ؛ فإنّ التشاؤم و التفاؤل بالأزمنة و الأمكنة و الأوضاع و الأحوال من خصائص العامّة يوجد منه عندهم شيء كثير عند الاُمم و الطوائف المختلفة على تشتُّتهم و تفرُّقهم منذ القديم إلى يومنا ، و كان بين الناس حتّى خواصِّهم في الصدر الأوَّل في ذلك روايات دائرة يُسنِدونها إلَى النبيِّ صلى الله عليه و آله لا يَسَعُ لأحد أن يردَّها كما في كتاب المسلسلات بإسناده عن الفضل بن الربيع قال : «كنتُ يَوما مَع مَولايَ المأمونِ فَأرَدنا الخُروجَ يومَ الأربعاءِ ، فقالَ المأمونُ : يومٌ مَكروهٌ سَمِعتُ أبي الرشيدَ يقولُ : سَمِعتُ المهديَّ يقولُ : سَمِعتُ المنصورَ يقولُ : سَمِعتُ أبي محمّدَ بنَ عليٍّ يقولُ : سمعتُ أبي عليّا يقولُ : سمعتُ أبي عبد اللّه ِ بنَ عبّاسٍ يقولُ : سَمِعتُ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يقولُ : إنَّ آخِرَ الأربعاءِ في الشَّهرِ يَومُ نحسٍ مُستمِرٍّ» .

در تحف العقول نيز روايتى به همين معنا آمده است. حسين بن مسعود گويد : [روزى] به حضور ابو الحسن امام هادى عليه السلام شرفياب شدم. در آن روز هم انگشتم خراش برداشت و هم سواره اى از كنارم گذشت و به من خورد و شانه ام صدمه ديد و هم از ميان جمعيتى گذشتم و قسمتى از لباسم پاره شد. گفتم : خدا مرا از شرّت نگه دارد، چه روز شومى هستى. حضرت به من فرمود : اى حسن! تو هم كه با ما رفت و آمد دارى، گناهت را به گردن كسى مى اندازى كه گناهى ندارد؟ حضرت با اين گفتارِ خود مرا به سر عقل آورد و فهميدم كه اشتباه كرده ام. عرض كردم : مولاى من! از خدا آمرزش مى خواهم. فرمود: اى حسن! روزها را چه گناهى است كه وقتى به سزاى اعمالتان مى رسيد، آنها را شوم مى خوانيد؟ حسن گفت : يا بن رسول اللّه ! براى هميشه از خدا آمرزش مى طلبم و توبه مى كنم. حضرت فرمود : فايده اى ندارد؛ بلكه خداوند به سبب اين كه روزها را به خاطر جرمى كه نكرده اند نكوهش مى كنيد، مجازاتتان مى كند. اى حسن! مگر نمى دانى كه اين خداست كه در برابر اعمال در دنيا و آخرت پاداش مى دهد و كيفر مى رساند و مجازات مى كند؟ عرض كردم : چرا، اى مولاى من! فرمود : تجاوز مكن و براى ايّام هيچ تأثير و دخالتى در حكمِ خداوند قائل مشو. حسن گفت : چشم، مولاى من!
از اين روايات ـ كه نظير آنها روايات ديگرى به همين معنا نيز هست ـ استفاده مى شود كه ملاك نحس بودن اين روزهاى نحس، صرفا فال بد زدن اين روزها از سوى مردم است. فال بد زدن هم، همچنان كه خواهيم گفت، تأثير روانى دارد و اين روايات بر آن است تا تأثير روانى نحوست اين ايّام را، كه ناشى از فال بد زدن خودِ مردم است، از نفْس انسان دور كند، حال يا از طريق قدرتِ روحى شخص و يا اگر چنين قدرت روحى ندارد از طريق قرائتِ بخشى از قرآن يا خواندن دعايى كه به خداوند سبحان پناه برد [و آرامش خاطر پيدا كند].
بعضى علما آن رواياتى را كه نحوست برخى روزها را مسلّم گرفته، حمل بر تقيّه كرده اند كه بعيد هم نيست چنين باشد؛ زيرا فال بد و فال خوب زدنِ به زمانها و مكانها و اوضاع و احوال ، از خصايص عوام است و مقدار زيادى از اين گونه اعتقادات از دير باز تا كنون در ميان اقوام و ملل گوناگون بوده و هست. در ميان مردم حتى در بين خواص آنها، در صدر اوّل اسلام رواياتى در اين باره بوده كه آنها را به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نسبت مى دادند و هيچ كس هم جرأت نداشت آنها را ردّ كند. مثلاً در كتاب مسلسلات، به سندش از فضل بن ربيع روايت كرده كه گفت : روزى با مولايم مأمون بودم و روز چهار شنبه خواستيم به سفر برويم. مأمون گفت : امروز سفر كردن مكروه و ناخوشايند است؛ چون از پدرم رشيد شنيدم كه مى گفت: از مهدى شنيدم كه مى گفت : از منصور شنيدم مى گفت : از پدرم محمّد بن على شنيدم مى گفت : از پدرم على شنيدم مى گفت : از پدرم عبد اللّه بن عباس شنيدم مى گفت : از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود : آخرين چهار شنبه ماه، روزى هميشه نحس است.

صفحه از 18