فال - صفحه 9

قال العلاّمة الطباطبائيُّ قدس سره تحت عنوان «كلام في سعادة الأيّام و نُحوستها و الطِّيرة و الفأل» في فصول :
1 ـ في سعادة الأيّام و نحوستها : نحوسة اليوم أو أيِّ مقدار من الزمان أن لا يُعقِب الحوادثُ الواقعة فيه إلاّ الشرَّ و لا يكون الأعمال أو نوع خاصٌّ من الأعمال فيه مباركة لعاملها ، و سعادته خلافه .
و لا سبيل لنا إلى إقامة البرهان على سعادة يوم من الأيّام أو زمان من الأزمنة و لا نُحوسته ، و طبيعة الزمان المقداريَّة متشابهة الأجزاءِ و الأبعاض ، و لا إحاطة لنا بالعلل و الأسباب الفاعلة المؤثِّرة في حدوث الحوادث و كينونة الأعمال حتّى يظهر لنا دَوَران اليوم أو القِطعة من الزمان من علل و أسباب تقتضي سعادته أو نُحوسته ، و لذلك كانت التجربة الكافية غير متأتِّية لتوقُّفها على تجرُّد الموضوع لأثره حتّى يُعلم أنَّ الأثر أثره ، و هو غير معلوم في المقام .
و لما مرَّ بعينه لم يكن لنا سبيل إلى إقامة البرهان على نفي السعادة و النُّحوسة كما لم يكن سبيل إلَى الإثبات و إن كان الثبوت بعيدا ؛ فالبُعد غير الاستحالة . هذا بحسب النَّظر العقليّ .
و أمّا بحسب النَّظر الشرعيِّ ففي الكتاب ذكر من النُّحوسة و ما يقابلها ، قال تعالى: «إنّا أرْسَلنْا علَيهِم رِيحا صَرْصَرا في يَومِ نَحسٍ مُسْتَمِرٍّ» القمر: 19.
و قال : «فَأرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيْحا صَرْصَرا في أيّامٍ نَحِساتٍ» فصّلت: ۱۶.
لكن لا يظهر من سياق القصّة و دلالة الآيتَين أزيدُ من كون النُّحوسة و الشُّؤم خاصّة بنفس الزمان الذي كانت تهبُّ عليهم فيه الريح عذابا و هو سبع ليال و ثمانية أيّام متوالية يستمرُّ عليهم فيها العذاب ، من غير أن تدور بدَوَران الأسابيع و هو ظاهر و إلاّ كان جميع الزمان نحسا، و لا بدوران الشهور و السِّنين .
و قال تعالى : «و الكِتابِ المُبِينِ * إنّا أنزَلْناهُ في لَيلَةٍ مُبارَكَةٍ»
الدخان : 2 و 3.
و المراد بها ليلة القدر التي يصفها اللّه تعالى بقوله : «لَيلَةُ القَدرِ خَيرٌ مِن ألفِ شَهرٍ» القدر : 3.

علامه طباطبايى قدس سره زير عنوان «گفتارى درباره سعد و نحس ايّام و شومى و فال خوب در چند فصل» مى نويسد :
1 ـ در سعد و نحس بودن روزها : نحس بودن يك روز يا زمان خاصّ، به اين معناست كه حوادثى كه در آن مدّت رخ مى دهد جز شرّ و بدى در پى ندارد و اگر كسى در آن روز يا مدّت، مطلقِ كار يا كارِ خاصى انجام دهد، برايش يُمن و بركت ندارد. و سعد بودن ايّام بر خلاف اين است.
ما نمى توانيم ثابت كنيم كه فلان روز يا فلان زمان، سعد است يا نحس. اجزاى زمان، همانند يكديگر و يكسان است و ما نمى توانيم به همه علل و اسبابى كه در رخ دادن حوادث و پديد آمدن كارها مؤثر و كارگرند، احاطه پيدا كنيم. مگر اين كه چرخش آن روز يا آن بخش از زمان ، علل و عواملى را كه مقتضى خجستگى يا شومى آن است، براى ما آشكار كند. لذا تجربه اى كه براى اين مقصود كافى باشد فراهم نمى آيد؛ زيرا اين تجربه منوط به اين است كه موضوع از اثر آن جدا و برهنه شود، تا معلوم شود كه آن اثرْ اثر آن موضوع است. اين هم براى ما معلوم نيست.
به همين دليل راهى براى برهان آوردن بر نفى خجستگى و نا خجستگى نيز وجود ندارد؛ همان گونه كه براى اثبات آن نيز راهى نيست گر چه وجود و واقعيت داشتن آن بعيد است. ولى بعيد بودن، غير از محال بودن است. آنچه گفتيم از ديدگاه عقلى و نظرى بود.
اما از ديدگاه شرعى، در قرآن از شومى و خجستگى ايّام ياد شده است. خداوند متعال مى فرمايد : «ما در يك روز شوم به طور مداوم بر سر آنان تند بادى توفنده فرستاديم». و مى فرمايد : «ما در روزهايى شوم تند بادى توفنده بر سر آنان فرستاديم». اما از سياق داستان و دلالت اين دو آيه چيزى بيش از اين معلوم نمى شود كه شومى و نا خجستگى اختصاص به همان هفت شب و هشت روزى داشته كه به طور متوالى عذاب تندباد بر آنها مى وزيده است، بى آن كه با گردش هفته ها يا ماهها و سالها اين چند روز هم تكرار شوند و اين روشن است و گرنه همه زمان شوم و نحس بود.
نيز مى فرمايد : «سوگند به كتاب روشنگر. كه ما آن را در شبى فرخنده نازل كرديم».
مراد از اين شب، شب قدر است كه خداوند متعال در وصف آن مى فرمايد : «شب قدر بهتر از هزار ماه است».

صفحه از 18