گفتكو با آية الله محمد باقر محمودي - صفحه 155

عساكر، اين بوده كه بر احوال هر كه در طول تاريخ به دمشق سفر كرده، شرحى ترتيب مى داده است. امّا از نسخه هاى مشهور اين كتاب، مقتل حسين بن على(ع) و بخشهايى از حرف جيم و حرف ميم، در طول تاريخ، افتاده است. من نا اميد نيستم و هنوز هم دنبال نسخه كاملى از اين كتاب مى گردم. ۱
كتاب ديگر بنده، تحقيق و تصحيح أنساب الأشراف بلاذُرى است. نَوَد سال پيش، يهودى ها احوال بنى اميّه را از اين كتاب، تحقيق و چاپ كرده اند. پنجاه سال قبل هم اهل سنّت، شرح احوال رسول اكرم(ص) را از آن گرفتند و چاپ كردند. امّا در مورد حضرت امير(ع) و حسنين(ع) و بعضى اولاد ايشان، كارى نشده بود. باور بفرماييد كه شايد اگر بنده اقدام به نشر اين قسمت از كتاب نمى كردم، تا پايان دنيا هم چاپ نمى شد. احياى اين قسمت از كتاب، آرزوى من شده بود. حتّى در سفرى كه به كويت رفته بودم، به بعضى مؤمنين آنجا گفتم: «بنى اميّه و مخالفان ما كار خودشان را كرده اند. حالا ما و شما كه دعوى تشيّع اميرالمؤمنين(ع) را داريم، چه كرده ايم؟ آيا نبايد ما بخشهاى مربوط به امير(ع) و حسنين(ع) و فرزندان ايشان را احيا و منتشر كنيم؟». خوب، اين حرف اثر داشت و طبعاً زحمت تحقيق و تصحيح را هم خودم متحمل شدم.
اين قسمت از أنساب الأشراف را خود ما شيعيان مى بايست چاپ مى كرديم. اگر ديگران چاپ مى كردند، نمى شد به صحّت آن اعتماد كرد. در اين قسمتها مسائلى هست كه مورد ردّ و ايراد متأخّرين است. مثلاً محمد بن ابى بكر در ايّامى كه از سوى امام على(ع) حاكم مصر بود، نامه هايى دارد به معاويه؛ چون معاويه قصد اغواى او را داشت و مى خواست او را از يارى امام منصرف كند يا با خود همدست كند. در يكى از اين نامه ها، محمد بن ابى بكر، پاسخ بسيار سخت و درشتى به معاويه مى دهد كه مسعودى، آن را در مروج الذهب نقل

1.ظاهراً گروهى از محققان در دمشق و بيروت، ضمن عكسبردارى از نسخه هاى متعدّد تاريخ دمشق، به تصحيح و تعليق آن، اشتغال دارند .(ويراستار)

صفحه از 176