115
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

19 . ريّا ، دايه يزيد

اين زن ، در كهن‏سالى ، روايتگر برخى جنايت‏هاى يزيد است. در سير أعلام النبلاء ، به نقل از حمزة بن يزيد آمده است :
او (رَيّا) گفت : مردى بر يزيد ، وارد شد و گفت : بشارت بده كه خدا ، تو را بر حسين ، چيره كرد و سرش را آورده‏اند ! سپس سر را در تَشتى نهادند... . به او (رَيّا) گفتم : آيا يزيد با چوب‏دستى بر دندان‏هاى جلوى حسين كوبيد؟ گفت : آرى ، به خدا سوگند۱ .

20 . زنان خاندان يزيد و معاويه‏

اين زنان نيز عمل يزيد را تأييد نكردند و با خاندان امام حسين عليه السلام همدردى نمودند. از جمله در الأمالى صدوق آمده است :
زنان حسين عليه السلام را بر يزيد بن معاويه ، وارد كردند و زنان خاندان يزيد و دختران معاويه و خانواده‏اش صيحه زدند و فرياد كشيدند و نوحه سر دادند۲ .

21 . زنان اهل كوفه‏

در استقبال از اسيران اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ، زنان كوفى به شدّت مى‏گريستند و ابراز احساسات مى‏نمودند. در بلاغات النساء آمده است :
حِذام يا حُذَيم اسدى گفت : سال ۶۱ [هجرى‏] ، سال شهادت حسين عليه السلام ، به كوفه وارد شدم . زنان كوفه را در آن زمان ديدم كه بر سر و صورت خود مى‏زنند و گريبان مى‏درند۳ .
در الملهوف آمده است :
مردم ، صدا به گريه و ناله و زارى بلند كردند و زنان ، موهاى خود را پريشان نمودند و خاك بر سرشان ريختند و ناخن به چهره كشيدند و گونه‏هاى خود را خراشيدند و ناله و فرياد كردند . مردان نيز گريستند و ريش خود را كَنْدند و هيچ روزى ، مرد و زن گريانى ، بيشتر از آن روز ، ديده نشد۴ .

1.سير أعلام النبلاء : ج ۳ ص ۳۱۹ . نيز ، ر . ك : همين شهادت‏نامه : ج ۲ ص ۴۰۳ (بخش ششم / فصل چهارم / دمشق) .

2.الأمالى ، صدوق : ص ۲۳۰ ح ۲۴۲ . نيز ، ر . ك : همين شهادت‏نامه : ج ۲ ص ۵۸۴ (بخش ششم / فصل هشتم / دادن اجازه عزادارى براى شهيدان).

3.بلاغات النساء : ص ۳۷ . نيز ، ر . ك : همين شهادت‏نامه : ج ۲ ص ۴۳۸ ح ۱۵۰۴ .

4.الملهوف : ص ۱۹۸ . نيز ، ر . ك : همين شهادت‏نامه : ج ۲ ص ۴۳۷ (بخش ششم / فصل ششم / چگونگى ورود خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به كوفه) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
114

وَهْب بن وَهْب ، به ميدان آمد. او و مادرش ، مسيحى بودند كه به دست امام حسين عليه السلام ، مسلمان شده و تا كربلا به دنبال او آمده بودند . وَهْب ، بر اسب ، سوار شد و عمود خيمه را به دست گرفت و جنگيد تا هفت يا هشت تن [ از سپاه دشمن ]را كُشت و سپس اسير شد.
او را نزد عمر بن سعد - كه خدا لعنتش كند - آوردند. فرمان داد تا گردنش را بزنند . او را گردن زدند و [ سرش را ] به سوى لشكر امام حسين عليه السلام انداختند. مادرش ، شمشير او را بر گرفت و به ميدان آمد . امام حسين عليه السلام به او فرمود : «اى امّ وَهْب ! بنشين كه خداوند ، جهاد را از دوشِ زنان ، برداشته است . تو و پسرت ، با جدّم محمّد صلى اللَّه عليه و آله ، در بهشت خواهيد بود...»۱
.
در مقتل خوارزمى‏۲ نيز سرنوشت مادر وَهْب بن وَهْب نصرانى ، به مانند سرنوشتى كه طبرى براى اُمّ وَهْب همسر عبد اللَّه بن عُمَير تصوير كرده ، رقم مى‏خورد ؛ يعنى توسّط غلام شمر به شهادت مى‏رسد.۳

17 . دختر عبد اللَّه بن عفيف‏

او هنگامى كه پدر پير و نابينا و مجاهدش ، عبد اللَّه بن عفيف ، ابن زياد را در مسجد كوفه ، به باد انتقاد گرفت و در پس آن ، مأموران عبيد اللَّه ، خانه‏اش را مورد هجوم قرار دادند، كمك‏كار پدرش شد . ابتدا پدر را از حمله مأموران آگاه ساخت و سپس شمشير آورد و به دست پدرش داد و از هر طرف كه نيروهاى دشمن حمله مى‏كردند ، پدرش را آگاه مى‏ساخت و تا شهادت پدرش در كنار او بود .۴

18 . دُلْهُم ، همسر زُهَير

با تشويق اين زن، شوهرش زهير - كه سابقه خوبى در روابطش با اهل بيت عليهم السلام نداشت - ، به ملاقات امام حسين عليه السلام رفت و در ادامه از زمره ياران خاصّ امام و از شهيدان شاخص واقعه كربلا گرديد . بر اساس برخى نقل‏ها ، او هنگام وداع با شوهرش، از او خواست كه نزد جدّ حسين عليه السلام ، از او ياد كند .۵

1.الأمالى ، صدوق : ص ۲۲۵ ح ۲۳۹ . نيز ، ر . ك : همين شهادت‏نامه : ج ۲ ص ۱۱۵ ح ۹۸۳ .

2.مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى: ج ۲ ص ۱۲ . نيز ، ر . ك : همين شهادت‏نامه : ج ۲ ص ۱۱۷ ح ۹۸۶ .

3.ر . ك : ج ۲ ص ۱۱۴ (بخش پنجم / فصل سوم / وهب بن وهب) .

4.ر . ك : ج ۲ ص ۴۷۰ (بخش ششم / فصل ششم / ايستادگى عبد اللَّه بن عفيف در برابر ابن زياد و به شهادت رسيدنش).

5.ر . ك : ص ۶۳۷ (بخش چهارم / فصل هفتم / دعوت امام عليه السلام از زهير بن قَين براى يارى كردن او در منزل زرود).

تعداد بازدید : 147429
صفحه از 873
پرینت  ارسال به