۲.الكافى- به نقل از محمّد بن عمرو ذريّات ، از يكى از راويان شيعه ، از امام صادق عليه السلام -: جبرئيل عليه السلام بر محمّد صلى اللَّه عليه و آله نازل شد و به ايشان گفت : اى محمّد! خداوند به تو مژده تولّد فرزندى از فاطمه را مىدهد كه امّتت پس از تو ، او را مىكُشند .
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «اى جبرئيل ! بر خدايم درود مىفرستم ؛ امّا من به فرزندى كه از فاطمه عليها السلام متولّد شود و امّتم پس از من ، او را بكُشند ، نياز ندارم» .
جبرئيل عليه السلام بالا رفت و سپس فرود آمد و [دوباره] مانند آنچه گفته بود ، گفت . پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «اى جبرئيل ! بر خدايم درود مىفرستم ؛ امّا من به فرزندى كه امّتم پس از من ، او را مىكُشند ، نيازى ندارم» .
جبرئيل عليه السلام به سوى آسمان ، بالا رفت و سپس فرود آمد و گفت : اى محمّد ! خدايت ، بر تو سلام مىرساند و تو را چنين مژده مىدهد كه امامت ، ولايت و وصايت را در نسل او قرار مىدهد .
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «راضى شدم» .
سپس به فاطمه عليها السلام پيام داد كه : «خداوند ، مرا به فرزندى مژده داده كه از تو متولّد مىشود و امّتم پس از من ، او را مىكُشند» .
فاطمه عليها السلام پيغام داد : من به فرزندى كه از من ، متولّد شود و امّتت پس از تو ، او را بكُشند ، نيازى ندارم .
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به او پيام داد كه خداوند ، امامت و ولايت و وصايت را در ذريّه او (آن فرزند) قرار داده است و فاطمه عليها السلام پيام داد : من ، راضى شدم .۱