185
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

۵۰.الإرشاد -به نقل از اُمّ سلمه- : روزى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نشسته و حسين عليه السلام را در دامان خود نشانده بود كه اشك از چشمانش سرازير شد. گفتم: اى پيامبر خدا! چرا شما را گريان مى‏بينم، فدايت شوم ؟
فرمود: «جبرئيل نزد من آمد و مرا به خاطر پسرم حسين ، تسليت داد و به من خبر داد كه گروهى از امّتم او را مى‏كشند . خدا شفاعتم را نصيب آنان نكند!» .۱

ر. ك : ص 193 (نشان داده شدن خاكى كه خون او در آن جا مى‏ريزد به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله) .

2 / 7

خبر دادن به عايشه از شهادت او

۵۱.الأمالى ، طوسى -به نقل از حسين بن ابى غندر ، از يكى از راويان شيعه ، از امام صادق عليه السلام -: روزى حسين عليه السلام در دامان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بود و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با او بازى مى‏كرد و او را مى‏خنداند. عايشه گفت: اى پيامبر خدا! چه قدر از اين بچّه خوشت مى‏آيد!
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به او فرمود: «واى بر تو، واى بر تو! چگونه او را دوست نداشته باشم و از او خوشم نيايد، در حالى كه ميوه دلم و روشنى چشم من است ؟! هان كه امّتم او را به زودى مى‏كشند و هر كس او را پس از وفاتش زيارت كند، خداوند ، حجّى را [برابر يكى‏] از حج‏هاى من ، برايش مى‏نويسد» .
عايشه گفت: اى پيامبر خدا! حجّى از حج‏هاى تو ؟
فرمود: «آرى و بلكه دو حج» .
عايشه گفت: اى پيامبر خدا! دو حج از حج‏هاى تو ؟
فرمود: «آرى و بلكه چهار حج» .
عايشه پيوسته آن را بزرگ مى‏شمرد و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هم بر آن مى‏افزود و دو چندان مى‏كرد تا به هفتاد حج از حج‏هاى پيامبر خدا به همراه عمره‏هاى آنها رسيد .۲

1.بَينا رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ذاتَ يَومٍ جالِسٌ وَالحُسَينُ عليه السلام جالِسٌ في حِجرِهِ ، إذ هَمَلَت عَيناهُ بِالدُّموعِ ، فَقُلتُ لَهُ : يا رَسولَ اللَّهِ ، ما لي أراكَ تَبكي جُعِلتُ فِداكَ ؟ فَقالَ : جاءَني جَبرَئيلُ عليه السلام فَعَزّاني بِابنِيَ الحُسَينِ ، وأخبَرَني أنَّ طائِفَةً مِن اُمَّتي تَقتُلُهُ ، لا أنالَهُمُ اللَّهُ شَفاعَتي (الإرشاد : ج‏۲ ص‏۱۳۰، كشف الغمّة : ج‏۲ ص‏۲۱۹) .

2.كانَ الحُسَينُ عليه السلام ذاتَ يَومٍ في حِجرِ النَّبِيِّ صلى اللَّه عليه و آله يُلاعِبُهُ ويُضاحِكُهُ ، فَقالَت عائِشَةُ : يا رَسولَ اللَّهِ ، ما أشَدَّ إعجابَكَ بِهذَا الصَّبِيِّ ! فَقالَ لَها : وَيلَكِ وَيلَكِ ! وكَيفَ لا اُحِبُّهُ ولا اُعجَبُ بِهِ ، وهُوَ ثَمَرَةُ فُؤادي ، وقُرَّةُ عَيني ! أما إنَّ اُمَّتي سَتَقتُلُهُ ؛ فَمَن زارَهُ بَعدَ وَفاتِهِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَجَّةً مِن حِجَجي . قالَت : يا رَسولَ اللَّهِ ، حَجَّةً مِن حِجَجِكَ ! قالَ : نَعَم ، وحَجَّتَينِ . قالَت : يا رَسولَ اللَّهِ ، حَجَّتَينِ مِن حِجَجِكَ ! قالَ : نَعَم ، وأربَعاً ، قالَ : فَلَم تَزَل تَزيدُهُ ، وهُوَ يَزيدُ ويُضعِفُ ، حَتّى‏ بَلَغَ سَبعَين حَجَّةً مِن حِجَجِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله بِأَعمارِها (الأمالى ، طوسى : ص ۶۶۸ ح ۱۴۰۱ ، كامل الزيارات : ص ۱۴۴ ح ۱۶۹) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
184

ر .ك : ص 171 (سَرور شهيدان ، از آغاز تاريخ تا پايان آن) و ص 176 (پيشگويى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله درباره شهادت امام حسين عليه السلام) .

2 / 6

خبر دادن به اُمّ سلمه از شهادت او

۴۸.تاريخ دمشق -به نقل از داوود- : اُمّ سلمه‏۱ گفت: حسين عليه السلام بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در آمد و پيامبر خدا بى‏تاب شد . اُمّ سلمه گفت: اى پيامبر خدا! چه شده است؟
فرمود: «جبرئيل به من خبر داد كه اين پسرم كشته مى‏شود و خشم خدا بر كسى كه او را مى‏كشد ، شدّت مى‏گيرد» .۲

۴۹.تاريخ دمشق -به نقل از اُمّ سلمه- : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به خانه من در آمد و فرمود: «كسى بر من در نيايد» .
امّ سلمه مى‏گويد: صداى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را شنيدم ؛ ولى چون وارد شدم، حسين بن على عليه السلام را نزد او يافتم و پيامبر خدا را محزون - يا گريان - ديدم. گفتم: اى پيامبر خدا! چه شده است؟
فرمود: «جبرئيل به من خبر داد كه امّتم پس از من ، اين را مى‏كشند» .
گفتم: چه كسى او را مى‏كشد؟
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با اشاره به شنزار فرمود: «اهل اين شنزار ، او را مى‏كشند» .۳

1.ر . ك : ج ۲ ص ۶۳۴ .

2.قالَت اُمُّ سَلَمَةَ : دَخَلَ الحُسَينُ عليه السلام عَلى‏ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله فَفَزِعَ ، فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : ما لَكَ يا رَسولَ اللَّهِ ؟ قالَ : إنَّ جِبريلَ عليه السلام أخبَرَني أنَّ ابني هذا يُقتَلُ ، وأنَّهُ اشتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلى‏ مَن يَقتُلُهُ (تاريخ دمشق : ج ۱۴ ص ۱۹۳ ح ۳۵۲۹ ، تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۰۹) .

3.دَخَلَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله بَيتي ، فَقالَ : لا يَدخُل عَلَيَّ أحَدٌ . قالَت : فَسَمِعتُ صَوتَهُ ، فَدَخَلتُ فَإِذا عِندَهُ حُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام ، وإذا هُوَ حَزينٌ - أو قالَت : يَبكي - فَقُلتُ : ما لَكَ يا رَسولَ اللَّهِ ؟ قاَل : حَدَّثَني جِبريلُ أنَّ اُمَّتي تَقتُلُ هذا بَعدي . فَقُلتُ : ومَن يَقتُلُهُ ؟ فَتَناوَلَ مَدَرَةً ، فَقالَ : أهلُ هذِهِ المَدَرَةِ يَقتُلونَهُ (تاريخ دمشق : ج ۱۴ ص ۱۹۲ ح ۳۵۲۷ ؛ المناقب ، كوفى : ج ۲ ص ۲۴۸ ح ۷۱۴) .

تعداد بازدید : 149711
صفحه از 873
پرینت  ارسال به