۷۳.الأمالى ، طوسى : سالم بن ابى جعد ، نقل كرد كه انس بن مالك برايم گفت : فرشته بزرگى از فرشتگان بزرگ ، از خدايش عزّوجل اجازه زيارت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را خواست. خداوند به او اجازه داد و هنگامى كه نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بود، حسين عليه السلام بر او در آمد. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله او را بوسيد و در دامانش نشاند. فرشته به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله گفت: آيا او را دوست دارى؟
فرمود: «آرى، به شدّت! او فرزند من است» .
فرشته به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله گفت: بىترديد ، امّت تو او را به زودى مىكشند.
فرمود: «امّت من ، اين پسرم را مىكشند؟!» .
فرشته گفت: آرى و اگر بخواهى، خاك جايى را كه در آن كشته مىشود ، به تو نشان مىدهم.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «آرى!» و فرشته، خاك سرخ خوشبويى را به او نشان داد و گفت: هنگامى كه اين خاك، خونِ تازه شد، نشانه كشته شدن اين فرزندت است .
سالم بن ابى جعد گفت : به من خبر دادند كه آن فرشته ، ميكائيل بوده است .۱
۷۴.مجمع الزوائد- به نقل از ابن عبّاس -: حسين عليه السلام در دامان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نشسته بود كه جبرئيل پرسيد: آيا او را دوست دارى؟
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «چگونه او را دوست نداشته باشم ، در حالى كه ميوه دل من است؟!» .
جبرئيل گفت: هان كه امّتت او را به زودى مىكشند! آيا چيزى از آرامگاهش را نشانت ندهم؟ و مشتى از آن را بر گرفت . خاكى سرخ بود .۲
1.إنَّ عَظيماً مِن عُظَماءِ المَلائِكَةِ استَأذَنَ رَبَّهُ عزّوجل في زِيارَةِ النَّبِيِّ صلى اللَّه عليه و آله ، فَأَذِنَ لَهُ ، فَبَينَما هُوَ عِندَهُ إذ دَخَلَ عَلَيهِ الحُسَينُ عليه السلام ، فَقَبَّلَهُ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله وأجلَسَهُ في حِجرِهِ ، فَقالَ لَهُ المَلَكُ : أتُحِبُّهُ ؟ قالَ : أجَل ، أشَدَّ الحُبِّ ! إنَّهُ ابني .
قالَ لَهُ : إنَّ اُمَّتَكَ سَتَقتُلُهُ ، قالَ : اُمَّتي تَقتُلُ ابني هذا ؟ ! قالَ : نَعَم ، وإن شِئتَ أرَيتُكَ مِنَ التُّربةِ الَّتي يُقتَلُ عَلَيها ، قالَ : نَعَم ، فَأَراهُ تُربَةً حَمراءَ طَيِّبَةَ الرّيحِ .
فَقالَ : إذا صارَت هذِهِ التُّربَةُ دَماً عَبيطاً فَهُوَ عَلامَةُ قَتلِ ابنِكَ هذا .
قالَ سالِمُ بنُ أبِي الجَعدِ : اُخبِرتُ أنَّ المَلَكَ كانَ ميكائيلَ عليه السلام (الأمالى ، طوسى : ص ۳۱۴ ح ۶۳۹ ، بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۲۲۹ ح ۱۰) .
2.كانَ الحُسَينُ عليه السلام جالِساً في حِجرِ النَّبِيِّ صلى اللَّه عليه و آله ، فَقالَ جِبريلُ عليه السلام : أتُحِبُّهُ ؟
فَقالَ : وكَيفَ لا اُحِبُّهُ وهُوَ ثَمَرَةُ فُؤادي ؟ ! فَقالَ : أما إنَّ اُمَّتَكَ سَتَقتُلُهُ ، ألا اُريكَ مِن مَوضِعِ قَبرِهِ ؟ فَقَبَضَ قَبضَةً ، فَإِذا تُربَةٌ حَمراءُ (مجمع الزوائد : ج ۹ ص ۳۰۷ ح ۱۵۱۲۹ ، البداية و النهاية : ج ۶ ص ۲۳۰) .