199
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

۸۱.مسند ابن حنبل- به نقل از عايشه يا اُمّ سلمه -: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به يكى از آن دو فرمود : «فرشته‏اى در خانه بر من در آمد كه پيش‏تر نزد من نيامده بود و به من گفت: اين پسرت، حسين، كشته مى‏شود و اگر بخواهى ، [كمى‏] از خاك سرزمينى را كه در آن كشته مى‏شود ، به تو نشان مى‏دهم» .
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «و او خاكى سرخ بيرون آورد» .۱

۸۲.المعجم الكبير : اُمّ سلمه گفت : حسن و حسين عليهما السلام پيش روى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در اتاق من بازى مى‏كردند كه جبرئيل فرود آمد و گفت: اى محمّد! امّت تو، اين پسرت را پس از تو مى‏كشند . و با دستش به حسين عليه السلام اشاره كرد .
پيامبر خدا گريست و او را به سينه‏اش چسباند . پيامبر خدا سپس [به من ]فرمود : «اين خاك ، نزد تو امانت باشد» و آن را بوييد و فرمود: «واى از كرب و بلا!» .
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «اى اُمّ سلمه! هنگامى كه اين خاك، خون شد، بدان كه پسرم كشته شده است» .
اُمّ سلمه آن را در شيشه‏اى نهاد و هر روز به آن مى‏نگريست و مى‏گفت: روزى كه در آن خون خواهى شد ، روز بزرگى است .۲

۸۳.الأمالى ، طوسى- به نقل از زينب بنت جحش -: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله روزى نزد من آرميده بود كه حسين عليه السلام آمد . من از بيم آن كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را بيدار كند، او را سرگرم مى‏كردم كه در يك لحظه غفلت من، به درون رفت و من در پى او رفتم كه ديدم بر شكم پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نشسته... و ادرار مى‏كند. خواستم او را از آن جا بردارم كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «اى زينب! فرزندم را وا گذار كه ادرارش را تمام كند» .
هنگامى كه او ادرارش را تمام كرد، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله وضو گرفت و به نماز ايستاد و چون به سجده رفت، حسين عليه السلام بر او سوار شد و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در همان حالت ماند تا حسين عليه السلام فرود آمد و چون برخاست، حسين عليه السلام باز گشت و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله او را بلند كرد تا از نمازش فارغ شد . آن گاه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دستش را گشود و مى‏فرمود : «اى جبرئيل! نشانم بده، نشانم بده» .
من گفتم: اى پيامبر خدا! امروز ديدم كارى را انجام مى‏دهى كه تا كنون نديده بودم انجام دهى .
فرمود: «آرى . جبرئيل نزدم آمد و مرا به خاطر پسرم حسين، تسليت داد و به من خبر داد كه امّتم او را مى‏كشند و خاكى سرخ برايم آورد»۳ .۴

1.إنَّ النَّبِيَّ صلى اللَّه عليه و آله قالَ لِإِحداهُما : لَقَد دَخَلَ عَلَيَّ البَيتَ مَلَكٌ لَم يَدخُل عَلَيَّ قَبلَها ، فَقالَ لي : إنَّ ابنَكَ هذا حُسَينٌ مَقتولٌ ، وإن شِئتَ أرَيتُكَ مِن تُربَةِ الأَرضِ الَّتي يُقتَلُ بِها ، قالَ : فَأَخرَجَ تُربَةً حَمراءَ (مسند ابن حنبل : ج ۱۰ ص ۱۸۰ ح ۲۶۵۸۶ ، تاريخ دمشق : ج ۱۴ ص ۱۹۳ ح ۳۵۳۱) .

2.كانَ الحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهما السلام يَلعَبانِ بَينَ يَدَيِ النَّبِيِّ صلى اللَّه عليه و آله في بَيتي ، فَنَزَلَ جِبريلُ عليه السلام ، فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ! إنَّ اُمَّتَكَ تَقتُلُ ابنَكَ هذا مِن بَعدِكَ ، فَأَومَأَ بِيَدِهِ إلَى الحُسَينِ عليه السلام ، فَبَكى‏ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، وضَمَّهُ إلى‏ صَدرِهِ ، ثُمَّ قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله : وَديعَةٌ عِندَكِ هذِهِ التُّربَةُ ، فَشَمَّها رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله وقالَ : وَيحَ كَربٍ وبَلاءٍ ! قالَت : وقالَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله : يا اُمَّ سَلَمَةَ ، إذا تَحَوَّلَت هذِهِ التُّربَةُ دَماً فَاعلَمي أنَّ ابني قَد قُتِلَ . قالَ : فَجَعَلَتها اُمُّ سَلَمَةَ في قارورَةٍ ، ثُمَّ جَعَلَت تَنظُرُ إلَيها كُلَّ يَومٍ ، وتَقولُ : إنَّ يَوماً تُحَوِّلينَ دَماً لَيَومٌ عَظيمٌ (المعجم الكبير : ج ۳ ص ۱۰۸ ح ۲۸۱۷ ، تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۰۸) .

3.ر. ك: ص ۱۸۶ (خبر دادن به زينب بنت جحش از شهادت او).

4.كانَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ذاتَ يَومٍ عِندي نائِماً ، فَجاءَ الحُسَينُ عليه السلام ، فَجَعَلتُ اُعَلِّلُهُ مَخافَةَ أن يوقِظَ النَّبِيَّ صلى اللَّه عليه و آله ، فَغَفَلتُ عَنهُ ، فَدَخَلَ وَاتَّبَعتُهُ ، فَوَجَدتُهُ وقَد قَعَدَ عَلى‏ بَطنِ النَّبِيِّ صلى اللَّه عليه و آله ، ... فَجَعَلَ يَبولُ عَلَيهِ ، فَأَرَدتُ أن آخُذَهُ عَنهُ ، فَقالَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله : دَعِي ابني - يا زَينَبُ - حَتّى‏ يَفرُغَ مِن بَولِهِ . فَلَمّا فَرَغَ تَوَضَّأَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله وقامَ يُصَلّي ، فَلَمّا سَجَدَ ارتَحَلَهُ الحُسَينُ عليه السلام ، فَلَبِثَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله بِحالِهِ حَتّى‏ نَزَلَ ، فَلَمّا قامَ عادَ الحُسَينُ عليه السلام ، فَحَمَلَهُ حَتّى‏ فَرَغَ مِن صَلاتِهِ ، فَبَسَطَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله يَدَهُ ، وجَعَلَ يَقولُ : أرِني أرِني يا جَبرَئيلُ . فَقُلتُ : يا رَسولَ اللَّهِ ! لَقَد رَأَيتُكَ اليَومَ صَنَعتَ شَيئاً ما رَأَيتُكَ صَنَعتَهُ قَطُّ ! قالَ : نَعَم ، جاءَني جَبرَئيلُ عليه السلام ، فَعَزّاني فِي ابنِي الحُسَينِ ، وأخبَرَني أنَّ اُمَّتي تَقتُلُهُ ، وأتاني بِتُربَةٍ حَمراءَ (الأمالى ، طوسى : ص ۳۱۶ ح ۶۴۱ ؛ المعجم الكبير : ج ۲۴ ص ۵۴ ح ۱۴۱) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
198

۷۸.الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة)- به نقل از عايشه -: پيامبر خدا خوابيده بود كه حسين به سوى او چهار دست و پا مى‏رفت . او را از ايشان دور كردم . سپس به برخى كارهايم پرداختم ، كه حسين ، خود را به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نزديك كرد و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با چشم گريان ، بيدار شد.
گفتم: چه چيزى شما را به گريه انداخته؟
فرمود: «جبرئيل ، خاكى را كه حسين بر آن كشته مى‏شود ، به من نشان داد و خشم خدا بر كسى كه خون او را مى‏ريزد ، شدّت گرفته است» و دستش را گشود و يك مشت خاك در آن بود.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «اى عايشه! سوگند به آن كه جانم به دست اوست، اين [موضوع‏] ، مرا اندوهگين مى‏كند . چه كسى از امّتم، حسين را پس از من مى‏كشد؟!» .۱

۷۹.المعجم الأوسط- به نقل از عايشه -: پيامبر خدا ، حسين را بر ران خود نشاند و جبرئيل نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: اين ، پسر توست؟
فرمود: «آرى» .
جبرئيل گفت: امّت تو، او را پس از تو مى‏كشند .
چشمان پيامبر خدا اشكبار شد . جبرئيل گفت: اگر بخواهى، خاكِ جايى را كه در آن كشته مى‏شود ، به تو نشان مى‏دهم .
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «آرى» و جبرئيل ، خاكى از خاك‏هاى طَف را برايش آورد .۲

۸۰.المعجم الكبير- به نقل از عايشه -: حسين بن على بر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در آمد و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «اى عايشه! آيا شگفت‏زده‏ات نكنم؟ هم‏اكنون فرشته‏اى بر من در آمد كه تا كنون نزد من نيامده بود و گفت كه اين پسرم ، كشته مى‏شود و گفت: اگر بخواهى، خاكى را كه در آن كشته مى‏شود ، به تو نشان مى‏دهم . و با دستش از آن جا بر گرفت و خاكى سرخ را به من نشان داد» .۳

1.بَينا رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله راقِدٌ إذ جاءَ الحُسَينُ يَحبو إلَيهِ ، فَنَحَّيتُهُ عَنهُ ، ثُمَّ قُمتُ لِبَعضِ أمري ، فَدَنا مِنهُ ، فَاستَيقَظَ يَبكي ، فَقُلتُ : ما يُبكيكَ ؟ قالَ : إنَّ جِبريلَ عليه السلام أرانِي التُّربَةَ الَّتي يُقتَلُ عَلَيهَا الحُسَينُ ، فَاشتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلى‏ مَن يَسفِكُ دَمَهُ ! وبَسَطَ يَدَهُ ، فَإِذا فيها قَبضَةٌ مِن بَطحاءء . فَقالَ : يا عائِشَةُ ، وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ، إنَّهُ لَيَحزُنُني ، فَمَن هذا مِن اُمَّتي يَقتُلُ حُسَيناً بَعدي ؟ ! (الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة : ج ۱ ص ۴۲۷ ح ۴۱۴ ، تاريخ دمشق : ج ۱۴ ص ۱۹۵ ح ۳۵۳۴) .

2.إنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله أجلَسَ حُسَيناً عليه السلام عَلى‏ فَخِذِهِ ، فَجاءَهُ جِبريلُ عليه السلام ، فَقالَ : هذَا ابنُكَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : اُمَّتُكَ سَتَقتُلُهُ بَعدَكَ ، فَدَمَعَت عَينا رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله . قالَ : إن شِئتَ أرَيتُكَ تُربَةَ الأَرضِ الَّتي يُقتَلُ بِها ، قالَ : نَعَم ، فَأَتاهُ جِبريلُ عليه السلام بِتُرابٍ مِن تُرابِ الطَّفِّ (المعجم الأوسط : ج ۶ ص ۲۴۹ ح ۶۳۱۶ ؛ الأمالى ، طوسى : ص ۳۱۶ ح ۶۴۲) .

3.إنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام دَخَلَ عَلى‏ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله : يا عائِشَةُ ، ألا اُعَجِّبُكِ ؟ لَقَد دَخَلَ عَلَيَّ مَلَكٌ آنِفاً ، ما دَخَلَ عَلَيَّ قَطُّ ، فَقالَ : إنَّ ابني هذا مَقتولٌ ، وقالَ : إن شِئتَ أرَيتُكَ تُربَةً يُقتَلُ فيها ، فَتَناوَلَ المَلَكُ بِيَدِهِ ، فَأَراني تُربَةً حَمراءَ (المعجم الكبير : ج ۳ ص ۱۰۷ ح ۲۸۱۵ ، كنز العمّال : ج ۱۲ ص ۱۲۸ ح ۳۴۳۲۳) .

تعداد بازدید : 149783
صفحه از 873
پرینت  ارسال به