201
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

ر .ك : ج‏2 ص‏324 (خون شدن تربت) .

2 / 12

دعوت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از امّت خويش براى يارى او

۸۵.دلائل النبوّة ، ابو نعيم- به نقل از سُحَيم -: اَنَس بن حارث گفت : شنيدم كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مى‏فرمايد: «اين پسرم در سرزمين عراق كشته مى‏شود . هر كس از شما كه او را درك كرد، يارى‏اش دهد» . اَنَس همراه حسين عليه السلام شهيد شد .۱

۸۶.تاريخ دمشق- به نقل از سُحَيم -: انس بن حارث گفت : شنيدم كه پيامبر خدا مى‏فرمايد : «اين پسرم، حسين، در سرزمينى به نام كربلا كشته مى‏شود . هر كس از شما كه در آن جا حاضر بود، يارى‏اش دهد» .
انس بن حارث به سوى كربلا روانه شد و همراه حسين عليه السلام كشته شد .۲

1.سَمِعتُ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله يَقولُ : إنَّ ابني هذا يُقتَلُ بِأَرضِ العِراقِ ، فَمَن أدرَكَهُ مِنكُم فَليَنصُرهُ ، قالَ : فَقُتِلَ أنَسٌ مَعَ الحُسَينِ عليه السلام (دلائل النبوّة ، ابو نعيم : ج ۲ ص ۵۵۴ ح ۴۹۳ ، اُسد الغابة : ج ۱ ص ۲۸۸) .

2.سَمِعتُ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله يَقولُ : إنَّ ابني هذا - يَعنِي الحُسَينَ عليه السلام يُقتَلُ بِأَرضٍ يُقالُ لَها : كَربَلاءُ ، فَمَن شَهِدَ ذلِكَ مِنكُم فَليَنصُرهُ . قالَ : فَخَرَجَ أنَسُ بنُ الحارِثِ إلى‏ كَربَلاءَ ، فَقُتِلَ مَعَ الحُسَينِ عليه السلام (تاريخ دمشق : ج ۱۴ ص ۲۲۴ ح ۳۵۴۳ ، الإصابة : ج ۱ ص ۲۷۱) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
200

۸۴.الإرشاد- به نقل از امّ سلمه -: پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله شبى از نزد ما بيرون رفت و مدّتى طولانى ، از ديدِ ما غايب شد و سپس پريشان و غبارآلوده نزد ما آمد . در آن حال ، دستش را بسته و مشت كرده بود . گفتم : اى پيامبر خدا ! چرا تو را پريشان و غبارآلود مى‏بينم؟
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «هم‏اكنون ، مرا به جايى از عراق به نام كربلا بردند و جايگاه افتادن پسرم حسين و گروهى از فرزندان و خاندانم را به من نشان دادند . من هماره خون‏هايشان را از زمين بر مى‏چيدم و در همين دست‏هايم است» . آن گاه ، دستانش را برايم گشود و فرمود : «اين را بگير و حفظش كن» .
آن را گرفتم . شبيه به خاكِ سرخ بود . آن را در شيشه‏اى گذاشتم و درش را بستم و نگاهدارى‏اش كردم . هنگامى كه حسين عليه السلام از مكّه به سوى عراق بيرون رفت ، آن شيشه را هر روز و هر شب ، مى‏بوييدم و به آن مى‏نگريستم و بر مصيبت او مى‏گريستم . چون روز دهم محرّم شد يعنى همان روزى كه به شهادت رسيد ، شيشه را در آغاز روز بيرون آوردم . به همان حالت [قبلى ]بود . سپس در پايان روز ، به سوى آن باز گشتم . خونِ تازه بود . در اتاقم فرياد كشيدم و گريستم و بغض خودم را فرو خوردم تا مبادا به گوش دشمنان ايشان (حسين و يارانش) برسد و شماتت را به شتاب بياغازند . همواره آن زمان را به ياد داشتم ، تا اين كه پيك ، خبر كشته شدنشان را آورد و آنچه ديده بودم ، به وقوع پيوست .۱

1.خَرَجَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله مِن عِندِنا ذاتَ لَيلَةٍ ، فَغابَ عَنّا طَويلاً ، ثُمَّ جاءَنا وهُوَ أشعَثُ أغبَرُ ، ويَدُهُ مَضمومَةٌ ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللَّهِ ! ما لي أراكَ شَعِثاً مُغبَرّاً ؟ فَقالَ : «اُسرِيَ بي في هذَا الوَقتِ إلى‏ مَوضِعٍ مِنَ العِراقِ يُقالُ لَهُ كَربَلاءُ ، فَاُريتُ فيهِ مَصرَعَ الحُسَينِ ابني وجَماعَةٍ مِن وُلدي وأهلِ بَيتي ، فَلَم أزَل ألقُطُ دِماءَهُم ، فَها هِيَ في يَدي» ، وبَسَطَها إلَيَّ ، فَقالَ : «خُذيها وَاحتَفِظي بِها» ، فَأَخَذتُها ، فَإِذا هِيَ شِبهُ تُرابٍ أحمَرَ ، فَوَضَعتُهُ في قارورَةٍ ، وسَدَدتُ رَأسَها ، وَاحتَفَظتُ بِهِ . فَلَمّا خَرَجَ الحُسَينُ عليه السلام مِن مَكَّةَ مُتَوَجِّهاً نَحوَ العِراقِ ، كُنتُ اُخرِجُ تِلكَ القارورَةَ في كُلِّ يَومٍ ولَيلَةٍ ، فَأَشُمُّها ، وأنظُرُ إلَيها ، ثُمَّ أبكي لِمُصابِهِ ، فَلَمّا كانَ فِي اليَومِ العاشِرِ مِنَ المُحَرَّمِ - وهُوَ اليَومُ الَّذي قُتِلَ فيهِ عليه السلام - أخرَجتُها في أوَّلِ النَّهارِ ، وهِيَ بِحالِها ، ثُمَّ عُدتُ إلَيها آخِرَ النَّهارِ ، فَإِذا هِيَ دَمٌ عَبيطٌ ، فَصِحتُ في بَيتي وبَكَيتُ ، وكَظَمتُ غَيظي ؛ مَخافَةَ أن يَسمَعَ أعداؤُهُم بِالمَدينَةِ ، فَيُسرِعوا بِالشَّماتَةِ ، فَلَم أزَل حافِظَةً لِلوَقتِ حَتّى‏ جاءَ النّاعي يَنعاهُ ، فَحُقِّقَ ما رَأَيتُ (الإرشاد : ج ۲ ص ۱۳۰ ، روضة الواعظين : ص ۲۱۳) .

تعداد بازدید : 149716
صفحه از 873
پرینت  ارسال به