۱۰۶.الأمالى ، طوسى- به نقل از جابر ، از امام باقر عليه السلام ، از امير مؤمنان عليه السلام -: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به ديدار ما آمد. اُمّ ايمن ، شير و سرشير و خرما برايمان هديه آورده بود . آن را براى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله برديم و او از آن خورد و سپس به گوشه خانه رفت و چند ركعت نماز خواند و در آخرين سجدهاش به شدّت گريست . هيچ يك از ما به احترام او ، چيزى نپرسيديم ؛ امّا حسين در دامانش نشست و به او گفت: اى پدر! به خانه ما آمدى و از چيزى به اندازه آمدنت به خانه ما، خوشحال نشديم . سپس چنان گريهاى كردى كه ما را اندوهگين ساخت . چرا گريه كردى؟
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «پسركم! جبرئيل، هماكنون نزد من آمد و به من خبر داد كه شما كشته مىشويد و قتلگاههاى شما پراكنده است» .
حسين گفت: پدر عزيزم! با اين پراكندگى، پاداش زائر ما چيست؟
فرمود: «پسركم! آنان گروههايى از امّت من هستند كه شما را زيارت مىكنند و به اين وسيله، بركت مىجويند و من بر خود ، لازم مىدانم كه روز قيامت، نزد آنان بيايم تا آنها را از هراسهاى مربوط به گناهانشان در آن روز برهانم، و خداوند ، آنان را در بهشت ، جاى مىدهد» .۱