287
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

2 / 4

پيشنهاد محمّد بن حنفيّه به امام عليه السلام‏۱

۲۰۹.تاريخ الطبرى- به نقل از ابو مخنف -: حسين عليه السلام به همراه پسران و برادران و برادرزاده‏ها و اكثر خاندانش، جز محمّد بن حنفيّه ، [از مدينه ]بيرون رفت ؛ زيرا محمّد به حسين عليه السلام گفت: برادرم ! تو برايم دوست‏داشتنى‏ترين و عزيزترينِ مردمان هستى. خيرخواهى براى هيچ كس ، سزاوارتر از تو نيست. تو با همراهانت ، هر چه مى‏توانى ، از يزيد بن معاويه و از شهرها دور شو. آن گاه نمايندگانت را به سوى مردم بفرست و آنان را به سوى خود ، دعوت كن . اگر با تو بيعت كردند ، خدا را بر آن ، سپاس‏گزار باش و اگر با جز تو بيعت كردند، خداوند با اين كار از دين و خِرد تو نمى‏كاهد و جوان‏مردى و فضيلت تو با اين كار ، از بين نمى‏رود. مى‏ترسم وارد شهرى از اين شهرها شوى و نزد گروهى از مردم بروى و ميان آنان ، اختلاف شود: گروهى از تو طرفدارى كنند و گروهى بر ضدّ تو باشند . سپس ميان آنان ، درگيرى و كشتار شود و [در اين ميان ،] تو ، هدف اوّلين تير خواهى بود و در اين صورت ، بهترينِ اين امّت از جهت شخصيت و پدر و مادر ، خوارترينِ آنها مى‏شود و خونش هدر مى‏رود.
حسين عليه السلام به وى فرمود: «به راستى كه من ، رفتنى هستم ، اى برادر!».
[محمّد] گفت: پس وارد مكّه شو . اگر جايى مطمئن بود ، همان جا مى‏مانى ، و گرنه به كوه‏پايه‏ها و كوه‏ها پناه مى‏برى و از شهرى به شهرى مى‏روى تا ببينى كار مردم ، به كجا مى‏انجامد و آن گاه تصميم مى‏گيرى ؛ چرا كه بهترين زمان براى تصميم‏گيرى درست و سنجيده، هنگامى است كه به استقبال حوادث مى‏روى و دشوارترينِ كارها آن است كه به حوادث ، پشت كنى .
حسين عليه السلام فرمود: «برادرم ! خيرخواهىِ دلسوزانه‏اى كردى . اميدوارم رأى تو ، رأيى محكم و درست باشد».۲

1.محمّد بن حنفيّه ، فرزند امير مؤمنان امام على عليه السلام است كه كنيه‏اش ابو القاسم بود و داشتن نام محمّد و كنيه ابو القاسم ، از ويژگى‏هاى خاصّ اوست. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «به زودى برايت پسرى به دنيا خواهد آمد كه نام و كنيه‏ام را به وى بخشيدم و پس از او در امّتم ، براى كسى چنين امرى روا نيست» . وى در زمان خلافت ابو بكر به دنيا آمد و مادرش ، جزو اسيران بود و در سهم امام عليه السلام قرار گرفت . محمّد ، از عالمان محدّث و صاحب منزلت در خاندان امير مؤمنان عليه السلام است . وى شجاع و در نبرد جَمَل و صفّين ، پرچمدار بود . او در حادثه كربلا حضور نداشت . ابن اعثم، در الفتوح آورده است كه : امام حسين عليه السلام به وى فرمود: «برادرم ! تو در مدينه بمان و از جانب من ، مراقب آن باش و چيزى را از من ، پنهان مدار». او بعد از تسلّط ابن زبير بر مدينه ، با وى بيعت نكرد و وى مى‏خواست او را بسوزاند كه سپاه مختار ، او و ابن عبّاس را از چنگال ابن زبير، نجات دادند. مختار با وى ارتباط صميمى و نزديكى داشت و با وى در خونخواهى از قاتلان حسين عليه السلام ، همراه بود. وى به سال ۸۱ هجرى در مدينه در گذشت .

2.وأمَّا الحُسَينُ عليه السلام فَإِنَّهُ خَرَجَ بِبَنيهِ وإخوَتِهِ وبَني أخيهِ وجُلِّ أهلِ بَيتِهِ إلّا مُحَمَّدَ ابنَ الحَنَفِيَّةِ فَإِنَّهُ قالَ لَهُ : يا أخي ، أنتَ أحبُّ النّاسِ إلَيَّ وَأعَزُّهُم عَلَيَّ ، ولَستُ أدَّخِرُ النَّصيحَةَ لأَِحَدٍ مِنَ الخَلقِ أحَقَّ بِها مِنكَ ، تَنَحَّ بِتَبِعَتِكَ عَن يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ وعَنِ الأَمصارِ ما استَطَعتَ ، ثُمَّ ابعَث رُسُلَكَ إلَى النّاسُ فَادعُهُم إلى‏ نَفسِكَ ، فَإِن بايَعوا لَكَ حَمِدتَ اللَّهَ عَلى‏ ذلِكَ ، وإن أجمَعَ النّاسُ عَلى‏ غَيرِكَ لم يُنقِصِ اللَّهُ بِذلِكَ دينَكَ ولا عَقلَكَ ، ولا يُذهِبُ بِهِ مُروءَتَكَ ولا فَضلَكَ ، إنّي أخافُ أن تَدخُلَ مِصراً مِن هذِهِ الأَمصارِ وتَأتِيَ جَماعَةً مِنَ النّاسِ فَيَختَلِفونَ بَينَهُم ، فَمِنهُم طائِفَةٌ مَعَكَ واُخرى‏ عَلَيكَ فَيَقتَتِلونَ ، فَتَكونُ لأَِوَّلِ الأَسِنَّةِ ، فَإِذا خَيرُ هذِهِ الاُمَّةِ كُلِّها نَفساً وأباً واُمّاً أضيَعُها دَماً ، وأذَلُّها أهلاً . قالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : فَإِنّي ذاهِبٌ يا أخي . قالَ : فَانزِل مَكَّةَ ، فَإِنِ اطمَأَنَّت بِكَ الدّارُ فَسَبيلٌ ذلِكَ ، وإن نَبَت بِكَ لَحِقتَ بِالرِّمالِ وشَعَفِ الجِبالِ ، وخَرَجتَ مِن بَلَدٍ إلى‏ بَلَدٍ حَتّى‏ تَنظُرَ إلى‏ ما يَصيرُ أمرُ النّاسِ وتَعرِفَ عِندَ ذلِكَ الرَّأيَ ، فَإِنَّكَ أصوَبُ ما تَكونُ رَأياً وأحزَمُهُ عَمَلاً حينَ تَستَقبِلُ الاُمورَ استِقبالاً ، ولا تَكونُ الاُمورُ عَلَيكَ أبَداً أشكَلَ مِنها حينَ تَستَدبِرُها استِدباراً . قالَ : يا أخي ! قَد نَصَحتَ فَأَشفَقتَ ، فَأَرجو أن يَكونَ رَأيُكَ سَديداً مُوَفَّقاً (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۴۱ ؛ الإرشاد : ج ۲ ص ۳۴) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
286

2 / 3

پيشنهاد عُمَر بن على بن ابى طالب به امام عليه السلام‏۱

۲۰۸.الملهوف- به نقل از محمّد بن عمر -: از پدرم عمر بن على بن ابى طالب ، شنيدم كه براى خويشانم (خاندان عقيل) چنين تعريف مى‏كرد: وقتى برادرم حسين عليه السلام از بيعت با يزيد در مدينه سر باز زد، نزد او رفتم و او را تنها يافتم . به وى گفتم :
جانم فدايت، اى ابا عبد اللَّه ! برادرت حسن ، از پدرش برايم نقل كرد كه ...
ديگر گريه امانم نداد و هِق هقِ گريه‏ام بلند شد .
او مرا در آغوش گرفت و فرمود: «برادرم گفت كه من كشته مى‏شوم؟» .
گفتم: از اين بگذر ، اى پسر پيامبر خدا [كه من توان گفتنش را ندارم‏] !
فرمود: «تو را به جان پدرت سوگند ، آيا از كشته شدن من خبر داد؟» .
گفتم: بله . پس چرا بيعت نمى‏كنى؟
فرمود: «پدرم به من خبر داد كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به وى از كشته شدن خودش و من خبر داده است و خبر داده كه قبر من ، نزديك قبر وى خواهد بود. تو مى‏پندارى چيزى را مى‏دانى كه من نمى‏دانم ؟ به راستى كه هيچ گاه خودم را خوار نخواهم ساخت و به راستى كه فاطمه پدرش را در حالى ملاقات مى‏كند كه از رفتار امّتش با فرزندانش شاكى است و كسى كه فاطمه را از ناحيه فرزندانش آزار دهد ، هرگز وارد بهشت نمى‏شود» .۲

1.عمر بن على بن ابى طالب - كه كنيه‏اش ابو حفص است - ، آخرين پسر امام على عليه السلام است . مادرش صهباى ثعلبى يا تغلبى است و كنيه صهبا امّ حبيب است. عمر به همراه برادرش حسين عليه السلام به كوفه نرفت . در كتاب الفتوح و مقتل خوارزمى آمده كه در كربلا حضور داشت و به شهادت رسيد ؛ ولى اخبار درست ، بر خلاف آن دلالت دارند ؛ زيرا بيشتر شرح‏حال‏نويسان گفته‏اند كه وى در كربلا حضور نداشته و كسانى كه نام شهداى كربلا را به دست آورده‏اند (از شيعه و اهل سنّت) ، نام او را ثبت نكرده‏اند . علاوه بر آن ، گزارش شده كه وقتى خبر شهادت امام حسين عليه السلام به وى رسيد ، لباس‏هاى رنگى‏اش را پوشيد و بر درِ خانه‏اش نشست و گفت: من ، جوانى دورانديشم . اگر با آنان مى‏رفتم ، بايد در نبرد ، شركت مى‏كردم و كشته مى‏شدم. وى در ينبع در هفتاد و هفت يا هفتاد و پنج سالگى در گذشت .

2.سَمِعتُ أبي عُمَرَ بنَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام يُحَدِّثُ أخوالي آلَ عَقيلٍ ، قالَ : لَمَّا امتَنَعَ أخِي الحُسَينُ عليه السلام عَنِ البَيعَةِ لِيَزيدَ بِالمَدينَةِ دَخَلتُ عَلَيهِ فَوَجَدتُهُ خالِياً ، فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ يا أبا عَبدِ اللَّهِ ، حَدَّثَني أخوكَ أبو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ عَن أبيهِ عليهما السلام ، ثُمَّ سَبَقَتنِي الدَّمعَةُ وعَلا شَهيقي . فَضَمَّني إلَيهِ وقالَ : حَدَّثَكَ أنّي مَقتولٌ؟ فَقُلتُ : حوشيتَ يابنَ رَسولِ اللَّهِ . فَقالَ : سَأَلتُكَ بِحَقِّ أبيكَ ، بِقَتلي خَبَّرَكَ؟ فَقُلتُ : نَعَم ، فَلَولا ناوَلتَ وبايَعتَ ! فَقالَ : حَدَّثَني أبي أنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله أخبَرَهُ بِقَتلِهِ وقَتلي ، وأنَّ تُربَتي تَكونُ بِقُربِ تُربَتِهِ ، فَتَظُنُّ أنَّكَ عَلِمتَ ما لَم أعلَمهُ! وإنَّهُ لا اُعطِي الدَّنِيَّةَ عَن نَفسي أبَداً ، ولَتَلقَيَنَّ فاطِمَةُ أباها شاكِيَةً ما لَقِيَتْ ذُرِّيَّتُها مِن اُمَّتِهِ ، ولا يَدخُلُ الجَنَّةَ أحَدٌ آذاها في ذُرِّيَّتِها (الملهوف : ص‏۱۹ / طبعة أنوار الهدى) .

تعداد بازدید : 147350
صفحه از 873
پرینت  ارسال به