347
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

۲۹۱.البداية و النهاية- در گزارش مسلم و بيعت كنندگان با وى -: خبر مسلم و شيعيان ، در كوفه منتشر شد و به امير كوفه، نعمان بن بشير ، رسيد. مردى اين خبر را به وى داد. نعمان از كنار اين قضايا مى‏گذشت و بِدان اعتنايى نمى‏كرد ؛ ليكن بر منبر رفت و براى مردم خطابه خواند و آنان را از اختلاف و فتنه بر حذر داشت و آنان را به هم‏بستگى و پايبندى به سنّت فرا خواند و گفت: به راستى كه من نمى‏جنگم ، مگر با كسى كه با من بجنگد و هجوم نمى‏برم ، مگر بر كسى كه بر من هجوم آورد . بر پايه گمان ، كسى را دستگير [و مؤاخذه ]نمى‏كنم ؛ ولى به خدايى كه جز او خدايى نيست ، اگر از پيشواى خود جدا شويد و بيعت بشكنيد ، با شما خواهم جنگيد ، تا وقتى كه اين شمشير در دست من است.۱

1.اِنتَشَرَ خَبَرُهُم حَتّى‏ بَلَغَ أميرَ الكوفَةِ النُّعمانَ بنَ بَشيرٍ ، خَبَّرَهُ رَجُلٌ بِذلِكَ ، فَجَعَلَ يَضرِبُ عَن ذلِكَ صَفحاً ، ولا يَعبَأُ بِهِ ، ولكِنَّهُ خَطَبَ النّاسَ ونَهاهُم عَنِ الاِختِلافِ وَالفِتنَةِ ، وأمَرَهُم بِالاِئتِلافِ وَالسُّنَّةِ . وقالَ : إنّي لا اُقاتِلُ مَن لا يُقاتِلُني ، ولا أثِبُ عَلى‏ مَن لا يَثِبُ عَلَيَّ ، ولا آخُذُكُم بِالظِّنَّةِ ، ولكِن وَاللَّهِ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ ، لَئِن فارَقتُم إمامَكُم ، ونَكَثتُم بَيعَتَهُ ، لَاُقاتِلَنَّكُم ما دامَ في يَدي مِن سَيفي قائِمَتُهُ (البداية و النهاية : ج ۸ ص ۱۵۲) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
346

۲۸۹.تاريخ الطبرى- به نقل از عمّار دُهنى ، از امام باقر عليه السلام -: مردى از هواداران يزيد بن معاويه ، رو در روى نعمان بن بشير برخاست و گفت : تو ناتوانى ، يا خود را به ناتوانى زده‏اى . شهرها فاسد شدند (از دست حكومت ، خارج شدند) !
نعمان به وى گفت: اگر ناتوان و در مسير اطاعت خدا باشم ، برايم دوست‏داشتنى‏تر است از اين كه نيرومند باشم و در مسير نافرمانى خدا. من هرگز حرمتى را كه خداوند ، نگه داشته ، هتك نمى‏كنم.
آن مرد ، سخن نعمان را براى يزيد نوشت.۱

۲۹۰.الفتوح : خبرِ آمدن مسلم بن عقيل به كوفه و اجتماع شيعيان در نزد او، به نعمان بن بشير - كه آن روز ، امير كوفه بود - رسيد . با خشم ، از قصر حكومتى بيرون آمد و وارد مسجد جامع شد. او مردم را فرا خواند و آنان گِرد او آمدند . او به منبر رفت و حمد خدا كرد و او را سپاس گزارد و گفت: امّا بعد، - اى كوفيان - از پروردگار خود ، پروا كنيد و به فتنه و تفرقه دامن نزنيد ؛ چرا كه در آن ، خونريزى و از دست دادن مردان و اموال است. بدانيد كه من نمى‏جنگم ، مگر با كسى كه بخواهد با من بجنگد ، و هجوم نمى‏آورم ، مگر بر كسى كه بر من هجوم آورد ؛ ليكن شما خود از نيّات خود ، پرده برداشتيد، بيعت شكستيد و با پيشوايتان، به مخالفت برخاستيد . اگر مى‏خواهيد از اين كارها دست بكشيد [، كه بهتر] ، و گرنه به خدايى كه جز او خدايى نيست ، با همين شمشير ، تا در دستم است ، با شما مى‏جنگم ، هر چند كه كسى از شما، مرا يارى نكند؛ ولى من اميدوارم در ميان شما، كسانى كه حقيقت را مى‏شناسند ، بيشتر از كسانى باشند كه به دنبال باطل‏اند.
آن گاه عبد اللَّه بن مسلم بن سعيد حَضرَمى برخاست و گفت: اى امير ! خدا ، كارهايت را سامان دهد ! اين شيوه‏اى كه تو در پيش گرفته‏اى ، شيوه ناتوان‏هاست.
نعمان بن بشير به وى گفت: اى مرد ! به خدا سوگند ، از ناتوان‏ها باشم و در مسير اطاعت خداوند باشم ، برايم بهتر است از اين كه در نافرمانى خداوند ، شكست خورده باشم.
آن گاه از منبر ، فرود آمد و داخل قصر حكومتى شد.۲

1.قامَ رَجُلٌ مِمَّن يَهوى‏ يَزيدَ بنَ مُعاوِيَةَ إلَى النُّعمانِ بنِ بَشيرٍ ، فَقالَ لَهُ : إنَّكَ ضَعيفٌ أو مُتَضَعِّفٌ ، قَد فَسدَ البِلادُ ! فَقالَ لَهُ النُّعمانُ : أن أكونَ ضَعيفاً وأنا في طاعَةِ اللَّهِ ، أحَبُّ إلَيَّ مِن أن أكونَ قَوِيّاً في مَعصِيَةِ اللَّهِ ، وما كُنتُ لِأَهتِكَ سِتراً سَتَرَهُ اللَّهُ . فَكَتَبَ بِقَولِ النُّعمانِ إلى‏ يَزيدَ (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۴۸ ، تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۲۳) .

2.بَلَغَ ذلِكَ النُّعمانَ بنَ بَشيرٍ ؛ قُدومُ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ الكوفَةَ ، وَاجتِماعُ الشّيعَةِ عَلَيهِ ، وَالنُّعمانُ يَومَئِذٍ أميرُ الكوفَةِ ، فَخَرَجَ مِن قَصرِ الإِمارَةِ مُغضَباً ، حَتّى‏ دَخَلَ المَسجِدَ الأَعظَمَ ، فَنادى‏ فِي النّاسِ فَاجتَمَعوا إلَيهِ ، فَصَعِدَ المِنبَرَ ، فَحَمِدَ اللَّهَ وأثنى‏ عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : أمّا بَعدُ يا أهلَ الكوفَةِ ، فَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُم ، ولا تُسارِعوا إلَى الفِتنَةِ وَالفُرقَةِ ؛ فَإِنَّ فيها سَفكَ الدِّماءِ ، وذَهابَ الرِّجالِ وَالأَموالِ ، وَاعلَموا أنّي لَستُ اُقاتِلُ إلّا مَن قاتَلَني ، ولا أثِبُ إلّا عَلى‏ مَن وَثَبَ عَلَيَّ ، غَيرَ أنَّكُم قَد أبدَيتُم صَفحَتَكُم ، ونَقَضتُم بَيعَتَكُم ، وخالَفتُم إمامَكُم ، فَإِن رَأَيتُم أنَّكُم رَجَعتُم عَن ذلِكَ ، وإلّا فَوَاللَّهِ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ ، لَأَضرِبَنَّكُم بِسَيفي ما ثَبَتَ قائِمُهُ في يَدي ، ولَو لَم يَكُن لي مِنكُم ناصِرٌ ، مَعَ أنّي أرجو أنَّ مَن يَعرِفُ الحَقَّ مِنكُم أكثَرُ مِمَّن يُريدُ الباطِلَ . فَقامَ إلَيهِ عَبدُ اللَّهِ بنُ مُسلِمِ بنِ سَعيدٍ الحَضرَمِيُّ ، فَقالَ : أيُّهَا الأَميرُ ، أصلَحَكَ اللَّهُ ! إنَّ هذَا الَّذي أنتَ عَلَيهِ مِن رَأيِكَ ، إنَّما هُوَ رَأيُ المُستَضعَفينَ . فَقالَ لَهُ النُّعمانُ بنُ بَشيرٍ : يا هذا ، وَاللَّهِ لَأَن أكونَ مِنَ المُستَضعَفينَ في طاعَةِ اللَّهِ ، أحَبُّ إلَيَّ مِن أن أكونَ مِنَ المَغلوبينَ في مَعصِيَةِ اللَّهِ . قالَ : ثُمَّ نَزَلَ عَنِ المِنبَرِ ، ودَخَلَ قَصرَ الإِمارَةِ (الفتوح : ج ۵ ص ۳۴ ، مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : ج ۱ ص ۱۹۷) .

تعداد بازدید : 147428
صفحه از 873
پرینت  ارسال به