۳۱۲.الأخبار الطوال : ابن زياد آمد تا وارد مسجد جامع [بصره] شد. مردم برايش اجتماع كردند . آن گاه به پا خاست و گفت: انصاف به خرج داده است ، آن كه بخواهد با مرد قارى، تيراندازى كند. اى مردم بصره! به راستى كه امير مؤمنان ، مرا علاوه بر بصره ، به حكومت كوفه نيز گمارده است . من بدان جا مىروم و برادرم عثمان بن زياد را جانشين خود [در بصره ]كردم. بترسيد از مخالفت با او و شايعهپراكنى و هياهو كردن! سوگند به خداى يگانه ، اگر به من خبر رسد كه مردى از شما با او مخالفت كرده ، يا شايعهپراكنى نموده ، خودش را و دوستانش را خواهم كشت و دور را به خاطر نزديك و بىگناه را به خاطر گناهكار ، كيفر خواهم داد تا درست شويد. كسى كه انذار كرده ، معذور است.
آن گاه از منبر پايين آمد و [به سمت كوفه] حركت كرد.۱
۳۱۳.أنساب الأشراف : عبيد اللَّه بن زياد در بصره براى مردم سخنرانى كرد و سر و صداى بسيار راه انداخت و تهديد كرد و وعده مجازات داد و گفت: من ، كيفر دهنده كسى هستم كه با من دشمنى ورزد و زهرِ كشنده براى كسى هستم كه با من بجنگد.
او به آنها گفت كه به سمت كوفه مىرود و برادرش عثمان بن زياد را جانشين خود در بصره قرار داده است. بِدانان دستور داد از عثمان اطاعت كنند و سخن او را بشنوند و آنها را از مخالفت با او و اختلافافكنى ، بر حذر داشت.۲
1.أقبَلَ [ابنُ زِيادٍ] حَتّى دَخَلَ المَسجِدَ الأَعظَمَ ، فَاجتَمَعَ لَهُ النّاسُ ، فَقامَ ، فَقالَ : أنصَفَ القارَةَ مَن راماها ، يا أهلَ البَصرَةِ ! إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ قَد وَلّاني مَعَ البَصرَةِ الكوفَةَ ، وأنَا سائِرٌ إلَيها ، وقَد خَلَّفتُ عَلَيكُم أخي عُثمانَ بنَ زِيادٍ ، فَإِيّاكُم وَالخِلافَ وَالإِرجافَ ، فَوَاللَّهِ الَّذي لا إلهَ غَيرُهُ ، لَئِن بَلَغَني عَن رَجُلٍ مِنكُم خالَفَ أو أرجَفَ ، لَأَقتُلَنَّهُ ووَلِيَّهُ ، ولَآخُذَنَّ الأَدنى بِالأَقصى ، وَالبَريءَ بِالسَّقيمِ ، حَتّى تَستَقيموا ، وقَد أعذَرَ مَن أنذَرَ . ثُمَّ نَزَلَ وسارَ (الأخبار الطوال : ص ۲۳۲) .
2.خَطَبَ عُبَيدُ اللَّهِ بنُ زِيادٍ النّاسَ بِالبَصرَةِ ، فَأَرعَدَ وأبرَقَ ، وتَهَدَّدَ وتَوَعَّدَ ، وقالَ : أنَا نَكَلٌ لِمَن عاداني ، وسِمامٌ لِمَن حارَبَني . وأعلَمَهُم أنَّهُ شاخِصٌ إلَى الكوفَةِ ، وأنَّهُ قَد وَلّى عُثمانَ بنَ زِيادٍ أخاهُ خِلافَتَهُ عَلَى البَصرَةِ ، وأمَرَهُم بِطاعَتِهِ وَالسَّمعِ لَهُ ، ونَهاهُم عَنِ الخِلافِ وَالمُشاقَّةِ (أنساب الأشراف : ج ۲ ص ۳۳۵) .