۴۱۴.مثير الأحزان : مسلم بن عقيل ، وارد مسجد شد تا نماز بخواند و سپس به سمت درِ كِنده [كه به خانههاى قبيله كِنده باز مىشد ، از مسجد، بيرون] رفت . مسلم ، خود را تنها ديد و نمىدانست كجا برود، تا اين كه به خانههاى بنى جَبَله رسيد . آن گاه بر درِ خانه زنى كه نامش طوعه بود ، ايستاد . آن زن ، انتظار پسرش را - كه نامش بلال بود - مىكشيد. مسلم از او آب خواست و زن براى او آب آورد . آن گاه مسلم ، داستان خود را گفت و زن ، او را به منزل بُرد.۱
۴۱۵.المناقب ، ابن شهرآشوب : مسلم ، حركت كرد تا به درِ خانه زنى به نام طوعه رسيد. او [كنيز اشعث و ]مادر محمّد بن اشعث بود كه اُسَيد حضرمى ، با او ازدواج كرده بود و از وى پسرى به نام بلال داشت . بلال به همراه مردم ، بيرون رفته بود و مادرش بر در ، ايستاده بود و انتظار او را مىكشيد . مسلم به زن گفت: اى بنده خدا ! به من آب بده .
زن به وى آب داد. مسلم ، همان جا نشست . زن به وى گفت: بنده خدا ! نزد خانوادهات برو.
مسلم ، سكوت كرد . زن، حرف خود را تكرار كرد و مسلم ، باز، سكوت كرد . زن گفت: سبحان اللَّه! نزد خانوادهات برو.
مسلم گفت: من در اين شهر ، خانه و خانوادهاى ندارم.
زن گفت: پس تو مسلم بن عقيل هستى . و به وى پناه داد. بلال، وقتى وارد خانه شد ، از اوضاع ، مطّلع گشت و خوابيد.۲
1.دَخَلَ [مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ] المَسجِدَ يُصَلّي ، وطَلَعَ مُتَوَجِّهاً نَحوَ بابِ كِندَةَ ، فَإِذا هُوَ وَحدَهُ لا يَدري أينَ يَذهَبُ ، حَتّى وَصَلَ إلى دورِ بَني جَبَلَةَ ، فَتَوَقَّفَ عَلى بابِ امرَأَةٍ اسمُها «طَوعَةُ» ، وهِيَ تَنتَظِرُ وَلَدَها وَاسمُهُ بِلالٌ ، فَاستَسقاها فَسَقَتهُ ، وأشعَرَها بِأَمرِهِ ، فَأَدخَلَتهُ (مثير الأحزان : ص ۳۴) .
2.مَشى [مُسلِمٌ] حَتّى أتى إلى بابِ امرَأَةٍ يُقالُ لَها : طَوعَةُ ، كانَت اُمَّ وَلَدِ مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ ، فَتَزَوَّجَها اُسَيدٌ الحَضرَمِيُّ فَوَلَدَت لَهُ بِلالاً ، وكانَ بِلالٌ خَرَجَ مَعَ النّاسِ واُمُّهُ قائِمَةٌ تَنتَظِرُهُ ، فَقالَ لَها مُسلِمٌ : يا أمَةَ اللَّهِ اسقيني ، فَسَقَتهُ وجَلَسَ .
فَقالَت لَهُ : يا عَبدَ اللَّهِ اذهَب إلى أهلِكَ ، فَسَكَتَ ، ثُمَّ عادَت فَسَكَتَ .
فَقالَت : سُبحانَ اللَّهِ ، قُم إلى أهلِكَ ! فَقالَ : ما لي في هذَا المِصرِ مَنزِلٌ ولا عَشيرَةٌ .
قالَت : فَلَعَلَّكَ مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ ، فَآوَتهُ ، فَلَمّا دَخَلَ بِلالٌ عَلى اُمِّهِ وَقَفَ عَلَى الحالِ ونامَ (المناقب ، ابن شهرآشوب : ج ۴ ص ۹۳) .