437
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

۴۲۰.الفتوح : چون فردا شد ، عبيد اللَّه بن زياد دستور داد كه مردم، اجتماع كنند . آن گاه خود از قصر ، بيرون آمد و وارد مسجد جامع شد و بر منبر رفت. حمد و ثناى خدا به جا آورد و سپس گفت: اى مردم! به راستى كه مسلم بن عقيل ، وارد اين شهر شد و دشمنى و دودستگى را آشكار ساخت. ذمّه را از كسى كه مسلم را در خانه‏اش بيابيم ، برداشتيم (خونش مباح است) و هر كس او را بياورد ، به اندازه ديه‏اش [جايزه دريافت مى‏كند] .
بندگان خدا ! پروا كردن از خدا را پيشه سازيد و به بيعت و فرمانبرى ، مُلتزِم باشيد و راه [بدرفتارى من‏] را بر خود ، هموار مسازيد. هر كس مسلم بن عقيل را بياورد ، ده هزار درهم جايزه مى‏گيرد و نزد يزيد بن معاويه جايگاهى والا خواهد داشت و هر روز ، يكى از خواسته‏هايش برآورده خواهد شد . والسلام!
آن گاه از منبر ، پايين آمد و حُصَين بن نُمَير سَكونى را فرا خواند و به وى گفت: مادرت به عزايت بنشيند ، اگر از يكى از كوچه‏هاى كوفه غافل شوى و راه را بر مردم آن جا نبندى ، مگر اين كه مسلم بن عقيل را بياورند! به خدا سوگند ، اگر مسلم از كوفه بيرون رود ، جان‏هايمان را در جستجويش به خطر خواهيم انداخت . الآن حركت كن . تو را مأمور خانه‏هاى كوفه و كوچه‏هاى آن قرار دادم . مراقبان را بگمار و با جدّيت ، جستجو كن تا اين مرد را نزد من آورى.۱

1.لَمّا كانَ مِنَ الغَدِ ، نادى‏ عُبَيدُ اللَّهِ بنُ زِيادٍ فِي النّاسِ أن يَجتَمِعوا ، ثُمَّ خَرَجَ مِنَ القَصرِ ، وأتى‏ إلَى المَسجِدِ الأَعظَمِ فَصَعِدَ المِنبَرَ ، فَحَمِدَ اللَّهَ وأثنى‏ عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ مُسلِمَ بنَ عَقيلٍ أتى‏ هذَا البِلادَ ، وأظهَرَ العِنادَ وشَقَّ العَصا ، وقَد بَرِئَتِ الذِّمَّةُ مِن رَجُلٍ أصَبناهُ في دارِهِ ، ومَن جاءَ بِهِ فَلَهُ دِيَتُهُ ، اِتَّقُوا اللَّهَ عَبادَ اللَّهِ ، وَالزَموا طاعَتَكُم وبَيعَتَكُم ، ولا تَجعَلوا عَلى‏ أنفُسِكُم سَبيلاً ، ومَن أتاني بِمُسلِمِ بنِ عَقيلٍ فَلَهُ عَشَرَةُ آلافِ دِرهَمٍ ، وَالمَنزِلَةُ الرَّفيعَةُ مِن يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ ، ولَهُ في كُلِّ يَومٍ حاجَةٌ مَقضِيَّةٌ . وَالسَّلامُ . ثُمَّ نَزَلَ عَنِ المنِبَرِ ، ودَعَا الحُصَينَ بنَ نُمَيرٍ السَّكونِيَّ ، فَقالَ : ثَكِلَتكَ اُمُّكَ إن فاتَتكَ سِكَّةٌ مِن سِكَكِ الكوفَةِ لَم تُطبَق عَلى‏ أهلِها ، أو يَأتوكَ بِمُسلِمِ بنِ عَقيلٍ ، فَوَاللَّهِ لَئِن خَرَجَ مِنَ الكوفَةِ سالِماً لَنُريقَنَّ أنفُسَنا في طَلَبِهِ ، فَانطَلِقِ الآنَ فَقَد سَلَّطتُكَ عَلى‏ دورِ الكوفَةِ وسِكَكِها ، فَانصِبِ المَراصِدَ ، وجُدَّ الطَّلَبَ ، حَتّى‏ تَأتِيَني بِهذَا الرَّجُلِ (الفتوح : ج ۵ ص ۵۱ ، مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : ج ۱ ص ۲۰۸) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
436

4 / 24

سخنرانى ابن زياد و فرمان جستجوى خانه به خانه‏

۴۱۹.تاريخ الطبرى- به نقل از مُجالِد بن سعيد -: وقتى نشانى از مسلم و يارانش نديدند ، اين را به ابن زياد گزارش دادند . آن گاه درى را كه به مسجد باز مى‏شد، گشودند و عبيد اللَّه به همراه يارانش از قصر ، بيرون آمدند . او بر منبر رفت و به آنان دستور داد اطرافش بنشينند و تا يك سوم از سرِ شبْ رفته ، در مسجد نشستند.
او دستور داد كه عمرو بن نافع ، بانگ بر آورد: بدانيد هر يك از نگهبانان و نقيبان و سران و جنگجويان كه نماز عشا را در غير مسجد بخواند ، از تعهّد به حكومت ، بيرون رفته است.
ساعتى نگذشت كه مسجد ، پر از جمعيت شد . آن گاه به مؤذّن، دستور [اذان‏] داد و سپس نماز گزارد .
حُصَين بن تميم‏۱ [به ابن زياد] گفت: اگر دوست دارى ، خودت با مردم نماز بخوان ، يا ديگرى نماز بخواند و تو در قصر ، نماز بخوانى ؛ چرا كه احساس امنيت نمى‏كنم . مبادا برخى از دشمنانت ، به تو آسيبى رسانند !
عبيد اللَّه گفت: به محافظانم دستور بده پشت سرم بِايستند ، همان گونه كه هميشه مى‏ايستند و خود در ميان آنان بچرخ ؛ چرا كه داخل قصر نمى‏شوم .
او با مردم ، نماز خواند. آن گاه برخاست و حمد و ثناى خدا به جا آورد و گفت: امّا بعد ، به درستى كه پسر عقيل ، آن مرد سفيه و نادان ، چنان كه ديديد ، اختلاف و دودستگى به وجود آورد. ذمّه خداوند را از مردى كه مسلم را در خانه‏اش بيابيم ، بر مى‏داريم (خونش مُباح است) . هر كس مسلم را بياورد ، به مقدار ديه او [جايزه مى‏گيرد] . بندگان خدا ! تقوا پيشه كنيد و به بيعت و فرمانبرى ، پايبند باشيد و هيچ راهى را براى بهانه‏گيرى ، بر خود ، هموار مسازيد.
اى حُصَين بن تميم ! مادرت به عزايت بنشيند ، اگر بانگى از يكى از كوچه‏هاى كوفه بر آيد ، يا كه اين مرد از كوفه خارج شود و او را نزد من نياورى! اينك ، تو را مأمور خانه‏هاى كوفيان كردم . مراقبانى را بر سر كوچه‏ها بگمار و فردا تمام خانه‏ها را جستجو كن تا اين مرد را بياورى . حُصين ، رئيس شُرطه و از قبيله بنى تميم بود .
آن گاه از منبر ، پايين آمد و داخل قصر شد. همچنين به عمرو بن حُرَيث ، پرچمى داد و او را فرمانده كرد.۲

1.در الإرشاد، «حُصَين بن نُمَير» آمده است.

2.لَمّا لَم يَرَوا شَيئاً [مِن مُسلِمٍ وأصحابِهِ ]أعلَمُوا ابنَ زِيادٍ ، فَفَتَحَ بابَ السُدَّةِ الَّتي فِي المَسجِدِ ، ثُمَّ خَرَجَ فَصَعِدَ المِنبَرَ وخَرَجَ أصحابُهُ مَعَهُ ، فَأَمَرَهُم فَجَلَسوا حَولَهُ قُبَيلَ العَتَمَةِ. وأمَرَ عَمرَو بنَ نافِعٍ فَنادى‏ : ألا بَرِئَتِ الذِّمَّةُ مِن رَجُلٍ مِنَ الشُّرطَةِ وَالعُرَفاءِ ، أوِ المَناكِبِ أو المُقاتِلَةِ ، صَلَّى العَتَمَةَ إلّا فِي المَسجِدِ ، فَلَم يَكُن لَهُ إلّا ساعةٌ ، حَتَّى امتَلَأَ المَسجِدُ مِنَ النّاسِ ، ثُمَّ أمَرَ مُنادِيَهُ فَأَقامَ الصَّلاةَ . فَقالَ الحُصَينُ بنُ تَميمٍ : إن شِئتَ صَلَّيتَ بِالنّاسِ ، أو يُصَلّي بِهِم غَيرُكَ ودَخَلتَ أنتَ فَصَلَّيتَ فِي القَصرِ ؛ فَإِنّي لا آمَنُ أن يَغتالَكَ بَعضُ أعدائِكَ . فَقالَ : مُر حَرَسي فَليَقوموا وَرائي كَما كانوا يَقِفونَ ، ودُر فيهِم فَإِنّي لَستُ بِداخِلٍ إذاً . فَصَلّى‏ بِالنّاسِ . ثُمَّ قامَ فَحَمِدَ اللَّهَ وأثنى‏ عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ ابنَ عَقيلٍ السَّفيهَ الجاهِلَ ، قَد أتى‏ ما قدَ رَأَيتُم مِنَ الخِلافِ وَالشِّقاقِ ، فَبَرِئَت ذِمَّةُ اللَّهِ مِن رَجُلٍ وَجَدناهُ في دارِهِ ، ومَن جاءَ بِهِ فَلَهُ دِيَتُهُ ، اِتَّقُوا اللَّهَ عِبادَ اللَّهِ ، وَالزَموا طاعَتَكُم وبَيعَتَكُم ، ولا تَجعَلوا عَلى‏ أنفُسِكُم سَبيلاً . يا حُصَينَ بنَ تَميمٍ ، ثَكِلَتكَ اُمُّكَ إن صاحَ بابُ سِكَّةٍ مِن سِكَكِ الكوفَةِ ، أو خَرَجَ هذَا الرَّجُلُ ولَم تأتِني بِهِ ، وقَد سَلَّطتُكَ عَلى‏ دورِ أهلِ الكوفَةِ فَابعَث مُراصِدَةً عَلى‏ أفواهِ السِّكَكِ ، وأصبِح غَداً وَاستَبرِ الدّورَ وجُسَّ خِلالَها ، حَتّى‏ تَأتِيَني بِهذَا الرَّجُلِ - وكانَ الحُصَينُ عَلى‏ شُرَطِهِ ، وهُوَ مِن بَني تَميمٍ - ثُمَّ نَزَلَ ابنُ زِيادٍ فَدَخَلَ ، وقَد عَقَدَ لِعَمرِو بنِ حُرَيثٍ رايَةً وأمَّرَهُ عَلَى النّاسِ (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۷۲ ؛ الإرشاد : ج ۲ ص ۵۶) .

تعداد بازدید : 147418
صفحه از 873
پرینت  ارسال به