۴۴۴.مروج الذهب : وقتى شدّت نبرد مسلم و دلاورىاش را ديدند ، محمّد بن اشعث، جلو آمد و گفت: به تو دروغ گفته نمىشود و تو فريب نمىخورى . و به وى امان داد.
مسلم هم خود را در اختيار آنان گذارد . او را بر اَسترى سوار كردند و نزد ابن زياد آوردند ، در حالى كه پسر اشعث ، شمشير و اسلحه او را - هنگامى كه به وى امان داد - برداشته بود.۱