نكته
هر چند اقدام ابن اشعث و ابن سعد ، در ظاهر ، عمل كردن به وصيّت مسلم عليه السلام و رساندن پيام او به امام حسين عليه السلام بود ،۱ ولى بديهى است كه هدف اصلى آنان ، منصرف كردن امام عليه السلام از آمدن به كوفه و جلوگيرى از رسيدن ايشان به كانون نهضت ، يعنى كوفه بوده است . به همين جهت ، هنگامى كه امام عليه السلام بر خلاف توصيه مسلم عليه السلام به حركت خود به سوى كوفه ادامه داد ، در سرزمين كربلا، راه را بر ايشان بستند و او و يارانش را به شهادت رساندند .
4 / 31
آب خواستن مسلم
۴۵۲.تاريخ الطبرى- به نقل از ابو مِخنَف -: قُدامة بن سعد ، برايم نقل كرد كه: چون مسلم بن عقيل به درِ قصر رسيد ، كوزه خنكى در آن جا نهاده شده بود . پسر عقيل گفت : از اين آب ، به من بدهيد.
مسلم بن عمرو به وى گفت: مىبينى چه قدر خنك است؟ نه ، به خدا سوگند ! از اين آب ، قطرهاى نخواهى نوشيد تا از آبهاى داغ در آتش جهنّم بچشى.
پسر عقيل به وى گفت: واى بر تو! كيستى؟
گفت: من ، پسر كسى هستم كه حقيقت را شناخت ، آن گاه كه تو آن را انكار كردى ، و براى امامش خيرخواهى كرد ، آن گاه كه تو با او نفاق ورزيدى، و از پيشوايش حرفشنوى و فرمانبرى داشت ، زمانى كه تو مخالفت و سركشى كردى . من ، مسلم بن عمرو باهِلى هستم.
پسر عقيل گفت: مادرت به عزايت بنشيند ! چه قدر جفاپيشه و خشن و سنگدل و درشتخو هستى ! تو - اى پسر باهله - به آبهاى داغ و جاودانگى در آتش جهنّم ، از من سزاوارترى . آن گاه نشست و به ديوار ، تكيه داد.
قدامة بن سعد برايم نقل كرد كه: عمرو بن حُرَيث ، غلامى را به نام سليمان فرستاد و كوزهاى آب آورد و مسلم از آن نوشيد .
همچنين سعيد بن مُدرِك بن عُماره برايم نقل كرد كه: عُمارة بن عُقبه ، غلامى را به نام قيس صدا كرد و او كوزهاى كه بر آن پارچهاى بود ، به همراه ظرفى آورد و در آن ، آب ريخت و به مسلم نوشاند. هر گاه مسلم آب مىنوشيد ، ظرفْ پر از خون مىشد . وقتى براى بار سوم، ظرف را پر از آب كرد و خواست بنوشد ، دندانهاى جلويش در ظرف افتاد . آن گاه گفت: ستايش ، خدا را ! اگر اين آب ، روزىِ من بود ، آن را مىنوشيدم !۲