539
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

۵۵۰.الملهوف : عبد اللَّه بن عمر، در مكّه نزد ايشان (حسين عليه السلام) آمد و به او پيشنهاد كرد كه با گم‏راهان ، آشتى كند و او را از جنگ و خونريزى بر حذر داشت .
حسين عليه السلام به او فرمود : «اى ابو عبد الرحمان! مگر نمى‏دانى كه در پستىِ دنيا ، همين بس كه سر يحيى فرزند زكريّا را براى بدكارى از بدكاران بنى اسرائيل به ارمغان بردند؟
مگر نمى‏دانى كه بنى اسرائيل در ميان طلوع سپيده تا پيدايى خورشيد، هفتاد پيامبر را مى‏كشتند و سپس در بازارهاى خود مى‏نشستند و چنان سرگرم داد و ستد مى‏شدند كه گويى هيچ كارى نكرده‏اند و با وجود اين، خدا در باره آنان، شتاب نورزيد و بِدانان مهلت داد تا پس از آن، ايشان را سخت گرفتار كرد؟ از خدا بپرهيز - اى ابو عبد الرحمان - و از يارى من، روى بر متاب» .۱

۵۵۱.العقد الفريد- به نقل از سالم بن عبد اللَّه بن عمر -: به پدرم عبد اللَّه بن عمر ، گفته شد كه حسين عليه السلام رو به سوى عراق نهاده است . پس پدرم در سه منزلى مدينه ، به او پيوست ؛ چون هنگام خروج وى ، پدرم در مدينه نبود . پدرم [به او ]گفت: آهنگ كجا دارى؟
فرمود : «ره‏سپار عراقم» و نامه‏هاى مردم را به او نشان داد.
سپس فرمود : «اينها ، پيمان‏ها و نامه‏هاى ايشان است» .
پس پدرم او را به خدا سوگند داد كه برگردد و او نپذيرفت. پس گفت: با تو حديثى مى‏گويم كه پيش از اين ، با كسى در ميان ننهاده‏ام . جبرئيل عليه السلام نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و او را ميان دنيا و آخرت ، مخيّر ساخت و او آخرت را برگزيد. شما پاره تن او هستيد . به خدا سوگند ، هرگز كسى از دودمان او در پىِ دنيا نخواهد رفت و خدا، جز از آن رو كه براى شما خير است، آن را از شما دريغ نداشت. پس برگرد ، كه تو نيرنگ مردم عراق و آنچه را كه پدرت از آنها ديد ، مى‏دانى .
حسين عليه السلام نپذيرفت . پدرم، او را در آغوش گرفت و گفت: تو را كه كشته مى‏شوى ، به خدا مى‏سپارم.۲

1.جاءَ عَبدُ اللَّهِ بنُ عُمَرَ - في مَكَّةَ - فَأَشارَ إلَيهِ بِصُلحِ أهلِ الضَّلالِ ، وحَذَّرَهُ مِنَ القَتلِ وَالقِتالِ . فَقالَ لَهُ : يا أبا عَبدِ الرَّحمنِ ، أما عَلِمتَ أنَّ مِن هَوانِ الدُّنيا عَلَى اللَّهِ أنَّ رَأسَ يَحيَى بنِ زَكَرِيّا اُهدِيَ إلى‏ بَغِيٍّ مِن بَغايا بَني إسرائيلَ؟! أما عَلِمتَ أنَّ بَني إسرائيلَ كانوا يَقتُلونَ ما بَينَ طُلوعِ الفَجرِ إلى‏ طُلوعِ الشَّمسِ سَبعينَ نَبِيّاً ، ثُمَّ يَجلِسونَ في أسواقِهِم يَبيعونَ ويَشتَرونَ كَأَن لَم يَصنَعوا شَيئاً ، فَلَم يُعَجِّلِ اللَّهُ عَلَيهِم ، بَل أمهَلَهُم وأخَذَهُم بَعدَ ذلِكَ أخذَ عَزيزٍ مُقتَدِرٍ ! اِتَّقِ اللَّهَ يا أبا عَبدِ الرَّحمنِ ، ولا تَدَعَنَّ نُصرَتي (الملهوف : ص ۱۰۲ ، مثير الأحزان : ص ۴۱) .

2.قيلَ لِأَبي - عَبدِ اللَّهِ بنِ عُمَرَ - : إنَّ الحُسَينَ عليه السلام تَوَجَّهَ إلَى العِراقِ ، فَلَحِقَهُ عَلى‏ ثَلاثِ مَراحِلَ مِنَ المَدينَةِ - وكانَ غائِباً عِندَ خُروجِهِ - فَقالَ : أينَ تُريدُ ؟ فَقالَ : اُريدُ العِراقَ ، وأخرَجَ إلَيهِ كُتُبَ القَومِ ، ثُمَّ قالَ : هذِهِ بَيعَتُهُم وكُتُبُهُم . فَناشَدَهُ اللَّهَ أن يَرجِعَ ، فَأَبى‏ . فَقالَ : اُحَدِّثُكَ بِحَديثٍ ما حَدَّثتُ بِهِ أحَداً قَبلَكَ : إنَّ جِبريلَ أتَى النَّبِيَّ صلى اللَّه عليه و آله يُخَيِّرُهُ بَينَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، فَاختارَ الآخِرَةَ ، وإنَّكُم بَضعَةٌ مِنهُ ، فَوَاللَّهِ لا يَليها أحَدٌ مِن أهلِ بَيتِهِ أبَداً ، وما صَرَفَهَا اللَّهُ عَنكُم إلّا لِما هُوَ خَيرٌ لَكُم . فَارجِع ؛ فَأَنتَ تَعرِفُ غَدرَ أهلِ العِراقِ ، وما كانَ يَلقى‏ أبوكَ مِنهُم . فَأَبى‏ ، فَاعتَنَقَهُ وقالَ : اِستَودَعتُكَ اللَّهَ مِن قَتيلٍ ! (العقد الفريد : ج ۳ ص ۳۶۹ ، عيون الأخبار ، ابن قتيبه : ج ۱ ص ۲۱۱) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
538
تعداد بازدید : 174525
صفحه از 873
پرینت  ارسال به