۵۵۷.أنساب الأشراف- به نقل از شعبى -: چون حسين عليه السلام خواست كه از مكّه به كوفه برود ، ابن عمر به هنگام خداحافظى به او گفت: از من بشنو. بمان و بيرون نرو. به خدا سوگند، خدا، دنيا را از شما دريغ نكرد ، مگر براى آن كه خيرِ شما در آن بود. هنگام خداحافظى نيز گفت: تو را كه كشته مىشوى ، به خدا مىسپارم .۱
۵۵۸.الجوهرة : چون حسين عليه السلام خواست كه از مكّه بيرون رود ، عبد اللَّه بن عمر به نزدش آمد و گفت: اى ابا عبد اللَّه! كجا مىروى؟
فرمود : «اينها، بيعتها و نامههاى مردم عراق است كه به من رسيده است» .
گفت: آيا به سوى مردمى مىروى كه پدرت را كشتند و برادرت را رها كردند ، در حالى كه آنان از آن دو ، بيش از تو پيروى مىكردند ؟
عبد اللَّه كوشيد كه او را از سفر باز دارد؛ امّا چون نپذيرفت، در آغوشش كشيد و گفت: تو را كه كشته مىشوى ، به خدا مىسپارم .۲
1.لَمّا أرادَ الحُسَينُ عليه السلام الخُروجَ مِن مَكَّةَ إلَى الكوفَةِ ، قالَ لَهُ ابنُ عُمَرَ حينَ أرادَ تَوديعَهُ : أطِعني وأقِم ولا تَخرُج ، فَوَاللَّهِ، ما زَواهَا اللَّهُ عَنكُم إلّا وهُوَ يُريدُ بِكُم خَيراً . فَلَمّا وَدَّعَهُ قالَ : أستَودِعُكَ اللَّهَ مِن قَتيلٍ ! (أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۳۷۴) .
2.لَمّا أرادَ [الحُسَينُ عليه السلام] الخُروجَ مِن مَكَّةَ ، جاءَهُ عَبدُ اللَّهِ بنُ عُمَرَ فَقالَ : إلى أينَ تَسيرُ يا أبا عَبدِ اللَّهِ ؟ قالَ : هذِهِ بَيعَةُ أهلِ العِراقِ وكُتُبُهُم قَد أتَتني . قالَ : أتَسيرُ إلى قَومٍ قَتَلوا أباكَ وخَذَلوا أخاكَ ، وكانَت طاعَتُهُم لَهُما أكثَرَ مِمّا لَكَ الآنَ ؟!
وجَعَلَ عَبدُ اللَّهِ يُثَبِّطُهُ عَنِ الخُروجِ ، فَلَمّا أبى عَلَيهِ ، اِعتَنَقَهُ وقالَ : أستَودِعُكَ اللَّهَ مِن قَتيلٍ ! (الجوهرة : ص ۴۲) .